روزنامه شهروند: ردیف شدهاند، مثل یک نمایشگاه عکس یا یک لباسفروشی؛ همانها که نمونه کارهایشان را از بالای مغازه آویزان میکنند، روی در و دیوارها میزنند، روی میز میچینند تا مشتری ببیند، بپسندد و بخرد.
ردیفشدههای این بازار، این راسته علیآباد، اما با همه جای دیگر فرق دارد؛ آنچه به نمایش گذاشته شده و آنچه فروخته میشود، رنگش سیاه است؛ سیاه مثل شب، مثل رنگ پیراهن و روسری مشتریانش، مثل عکسهای آشنایی که روی سنگها حک شده. اینجا در «علیآباد»، دیوار به دیوار بهشت زهرا(س)، بازار سنگ قبر است؛ بازاری پر از تصویر: «اینها را میبینید، این عکسها، هیچ کدامشان مال آدمهای مرده نیستند، خیلیهایشان را اصلا نمیشناسیم.»
منظورش تصویر روی سنگ قبرهایی است که به یک طرف دیوار تکیه دادهاند. مرد جوان مغازهدار است، ایستاده دستهایش را به کمر زده و آدامسش را از یک گوشه لپ، به آن طرف سُر میدهد. نگاهم بر تصویر دخترکی میماند: «یعنی این هم زنده است؟» کمی به جلو خم میشود و تصویر را نگاه میکند: «نمیدانم، ما خودمان برای نمونه میزنیم تا مشتری ببیند. خیلیها را در اینترنت پیدا میکنیم.»
اینها مکالمهای کوتاه با یکی از مغازهداران بازار سنگ قبر در ظهر یک روز پاییزی است؛ یکی از دهها مغازهداری که از ٤٠، ٥٠ سال پیش، اینجا سنگ قبر میفروشند. مغازهدار بیحوصله است؛ این پا و آن پا میکند. نگاههای پرسشگرمان برایش بیتفاوت است: «مردم اغلب آخر هفتهها میآیند سنگ قبر بخرند، انتخابشان هم از روی این نمونههاست اما درنهایت قیمت است که حرف آخر را میزند. مردم اینها را میبینند و انتخاب میکنند؛ مثل منوی رستورانها. یکی قیمه دوست دارد، یکی قورمه.»
قیمتها از ٥٠٠هزار تومان با سنگ قبرهای ایرانی درجه دو و سه شروع میشود و به ٥، ٦میلیون تومان با سنگهای مرغوب میرسد و روی عدد ٣٠میلیون تومان به اوج میرسد؛ ٣٠میلیون تومان ناقابل برای یک سنگ مرمر صورتی، گرانترین سنگ قبر بازار. سنگ آهکی، ترد و رسوبی که ٩٠ درصدش فلز است. اینجا در علیآباد هر کاری قیمتی دارد، خط بزنند، ٥٠ تومان میگیرند؛ حکاکی کنند، ٢٠٠، ٣٠٠هزار تومان میشود؛ تصویر بزنند، ٥٠، ٦٠هزار تومان؛ خطش را رنگ کنند، ٥٠هزار تومان.
اینها حداقل قیمتهاست، سرجمع میشود یکمیلیون و ٥٠٠ تا یکمیلیون و ٦٠٠هزار تومان. همه اینها برای یک سنگ ١٨٠ در ٦٠ سانتیمتر. آنهایی که تصویر خاصی بخواهند، خط منحصربهفردی سفارش دهند و رنگ قابل توجهی را انتخاب کنند، هزینههایش به مراتب بالاتر میرود. مثل مشتریان سنگ مرمر یا سنگ شبق ٦میلیون تومانی که خیلی هم سخت پیدا میشود. میگویند از وقتی کارخانهاش را ایتالیا خریده، دیگر به این راحتیها نمیشود خرید.
کسی هم این سنگها را سفارش میدهد؟
بله؛ همین چند وقت پیش بود، رئیس یک کارخانه معروفی آمد و سفارش داد؛ کارش حدود ٣٢میلیون تومان شد.
این سنگها را نمیدزدند؟ امنیت دارد؟
معمولا در قطعههای ٧٤ یا ٧٦ بهشتزهرا یا در آرامگاهها یعنی همان قبرستانهای خصوصی این سنگها را میزنند. این سنگ به درد جای سردسیر با بارندگی و آفتاب بیش از حد نمیخورد؛ شرایط خودش را دارد. کلا همه سنگهای بهشتزهرا را میشود بهراحتی دزدید.
اینها را همان مغازهدار میگوید. همه سنگهایش اینقدر فاخر و گران نیستند. ایرانی و خارجی دارند. ایرانیها مثل گرانیت نطنز اصفهان و گرانیت ممتاز، اینها کیفیت متوسطی دارند، سنگهای چینی هم هستند که به برزیلی آن را میشناسند، قیمت این چینیهای معروف به برزیلی از یکمیلیون و ١٠٠هزار به بالا شروع میشود، سیاه براق است، مثل خیلی از سنگهایی که در قبرستانها میشود دید. به قول مغازهداران، تعریفی هم ندارد؛ اما خیلی فروخته میشود.
قیمت ایرانیها با چینیها فرق چندانی ندارد؛ اما بین سنگهای ایرانی میشود ارزانتر هم پیدا کرد، مثل همانها که ٥٠٠، ٦٠٠هزار تومانی است، سنگهای ارزانی که به گفته مغازهداران تضمینی نیست كه یکی، دو سال بیشتر روی قبر بماند؛ باران و برف و آفتاب زود خرابش میکند و پوستهاش در میآید.
تصویر آدمهای آشنا، در مغازه کناری توجه هر عابری را جلب میکند؛ هادی نوروزی، سیمین بهبهانی، عباس کیارستمی، شاملو و.... تصاویر آنها روی سنگ قبرها حک شده، هر مغازه، سنگ قبر خاصی برای هر کدام از آنها زده است.
این سنگ قبر واقعی هادی نوروزی است؟
نه؛ برای نمونه زدیم.
خانواده نوروزی ناراحت نمیشوند؟
نه چرا ناراحت شوند؛ از خدایشان هم باشد، سنگ قبر به این قشنگی.
تا حالا شده عکس کسی را برای نمونه بزنید، بعد صاحبش پیدا شود و شاکی شود؟
نه؛ اما یکبار برای یک پسر جوان سنگ قبر زده بودیم، بعد از روی همان عکس یک سنگ قبر برای نمونه درست کردیم، پدرش بعد از مدتی آمد و خیلی ناراحت شد، داد و بیداد کرد، دوست نداشت عکس پسرش روی سنگ دیگری باشد. ما هم عکسش را پاک کردیم، عکس دیگری زدیم.
این را مغازهدار کناری میگوید، حق به جانب کلمات را ادا میکند. عکس هادی نوروزی را میتوان با ژستهای مختلف در همه مغازهها دید. هر کدام از مغازهها یک تصویری از او را بر روی سنگهای سیاه حک کردهاند؛ آنجا خیلیهای دیگر را هم میتوان دید، مثل داوود رشیدی که مدت زیادی از فوتش نمیگذرد یا حمیده خیرآبادی و مرتضی پاشایی و خسرو شکیبایی و... تصاویر، درست شبیه خود آدمهاست: «قبلا عکسها را با دست میزدند، حالا با دستگاه لیزر. قبلا شباهت ٦٠درصد بود، حالا ١٠٠درصد. این عکسها قبرستان را شبیه آلبوم دیجیتالی کرده.» این را همان مغازهدار جوان میگوید و جواب تلفنش را میدهد. اینجا انگار نمایشگاه عکس است؛ همه سنگها تصویری دارد. رضا عابدینی پای ثابت خیلی از مغازههای راسته سنگ قبرفروشی علیآباد است؛ سنگ قبرهای سفید و رنگی باتصویر و بیتصویر: «این عکس همکارمان است؛ رضا مغازه سنگفروشی دارد، زنده است.»
این را با خنده میگوید. تصویر، مرد جوانی را نشان میدهد که روی صندلی نشسته و او را با دو واژه «هنرمند معاصر» وصف کردهاند. جوان متولد سال ٦١ با تاریخهای فوت متفاوت. رضا عابدینی همان اطراف است، از راه میرسد: «خانمم بفهمد سنگ قبر دارم، مرا میکشد.» اینها را میگوید و عکاس از خودش و سنگ قبرش عکس میگیرد. علامت «لایک» را نشان میدهد: «خودم بمیرم، باید برایم سنگ مرمر بزنند. این سنگها را نمیخواهم.» میخندد.
شاگرد مغازه سنگ سیاهی را بر میدارد و درسته میگذارد جلو دست مردی که با دستگاه فرز، مقابل مغازه روی زمین نشسته: «مردم خیلی روی سنگها سلیقه به خرج میدهند، قبلا زیاد روی سنگ قبرها عکس نمیزدند، حالا خیلیها این کار را میکنند.» شاگرد مغازه اینها را میگوید و مینشیند کنار حکاک. حکاک مرد ٣٦ای است، قبلا برقکار بوده، حالا ٧، ٨ سالی میشود که روی سنگها، حکاکی یا به قول خودش حجاری میکند، شعر و تاریخ تولد و فوت را مینویسد، کارش زیاد است، مشتری سفارش شعر بلند بالایی داده: «به کار خط خیلی علاقه داشتم، باجناقم اینجا را به من پیشنهاد کرد، بالاخره کسی که بخواهد روی خط کار کند، بهترین جا اینجاست، چون تیراژ کار بالاست.» اسمش «وحید» است. میگوید کارش مثل مردهشورهاست: «این کار هم بعد از مدتی عادی میشود.»
وحید سنگ قبر خودش را هم نوشته بود: «خودم روی سنگ قبرم را نوشتم و جای تاریخ فوت را خالی گذاشتم، زنم فهمید، سنگ قبرم را شکاند.» این جمله آخر را با خنده میگوید. «مرتضی» کناردستیاش هم که فروشنده سنگ است، میزند زیر خنده.
وحید میگوید: «اینجا بهترین سنگ قبرهای کشور را میزنند. ما از اینجا برای همه شهرها، سنگ میفرستیم.» میپرسم: «حکاکی روی کدام مدل از این سنگها را بیشتر دوست داری؟» جواب میدهد: «شبق. نوشته روی شبق خیلی قشنگ میشود، اما لامصب سنگش گران است، ١٠میلیون تومانی میشود، هر چند که ما سنگ ٦٠ میلیونی هم داشتیم که مرمر بود و نوشته رویش از فلان ماده و... اینها را مولتیمیلیاردرها سفارش میدهند، همانها که وقتی میآیند اینجا حتی از ماشین پیاده نمیشوند.» خنده تلخی میکند. میگوید سلیقه مردم عوض شده، قبلا ساده میگرفتند، الان اگر سری به بهشتزهرا بزنید، تنوع را میبینید، قبرستان پر شده از سنگهای ١٠ سانتی، با خطهای خاص و چهرهزنیهای خاصتر: «مثلا مشتری عکس مرده را میآورد، آرایش کرده، اصرار دارد عین همان هم روی قبر زده شود.
ما میزنیم اما بهشتزهرا خودش یک مقدار روی این عکسها حساس است؛ مثلا تصویر زنان با موهای بیرون آمده و آرایش کرده را ممنوع کرده.» سازمان بهشتزهرا برای سنگ قبرها قانون دارد؛ مثلا برای همین عکسها یا ارتفاع سنگها، اما مغازهداران میگویند که «مردم قاچاقی این سنگها را میزنند»: «سازمان خیلی با قطعههای قدیمی کاری ندارد، آنجا حتی میتوان کتیبه زد. بههرحال بعضی با این کارها، دلشان خوش میشود. برای برخی این کارها حکم آبرو دارد؛ مثلا روی سنگ را با مس یا طلا حکاکی میکنند، فقط همان مس نزدیک به ٧میلیون تومان میشود. یک مشتری هم داشتیم که روی سنگ را قلمکاری کرد. مردم میخواهند هر کاری از دستشان برمیآید برای عزیز از دست رفتهشان بکنند. اگر اینطور نبود که ما نمیتوانستیم اینجا نان بخوریم.» میگوید مردم دنبال کارهای سفارشی هستند، خط خوب، عکس خوب. کیفیت خوب.
شما با این تجملات موافقید؟
نه خیلی، اما وقتی مشتری میخواهد، ما انجام میدهیم. ندهیم، میرود سراغ مغازه بعدی. در همین وضع هم کار و بار کساد است.
چرا؟ آدمها کمتر میمیرند؟
نه، مثل قبل است. مردن نه زیاد شده نه کم. اما مغازهها و ویزیتورهایشان زیاد شدهاند. همین هم شده تا ما برویم سمت کارهای تجملاتی تا پول دربیاوریم. سود کارمان پایین آمده. قبلا سنگ را میخریدیم ٥٠هزار تومان، میفروختیم ٥٠٠هزار تومان. الان ٢٠٠، ٣٠٠هزار تومان میخریم، میفروشیم همان ٥٠٠هزار تومان.
اینها را میگوید و مشغول کار میشود. حکاکیاش رو به تمام شدن است: «این سنگ نانوپلاس است، با خطاطیاش میشود نزدیک به دومیلیون تومان.» تاریخ فوت را خالی میگذارد. خیلی برایش پیش میآید، سنگهایی که تاریخ فوت ندارد: «برخی میآیند برای خودشان سنگ قبر سفارش میدهند و جای تاریخ وفات را خالی میگذارند. سنگ قبر پیش ما در مغازه میماند. برخی هم با خودشان میبرند؛ مثلا مشتری داشتم، سنگ قبرش را با خودش برد آمریکا. یا یک مورد خاصی هم بود که سه سنگ قبر برایش زدند، اولین سنگ قبرش پیش ماست، مال یکی از بازیگران است، ظاهرا سهبار ازدواج کرده بود، هر کدام از همسرانش یک سنگ قبر برایش زدند. زن دوم، سنگ قبر سفارشی زن اول را برداشت و یکی دیگر سفارش داد. زن سوم هم سنگ قبر سفارش داد و با خود برد خارج از کشور.» سنگ قبر اول را نشان میدهد. پشت سنگ قبرها پنهانش کرده. «وحید» با کارش مشکلی ندارد، اما مرتضی میگوید: «هر جا میروم میگویم تو کار سنگ هستم، وقتی میگویم سنگ قبر، مردم یک جوری نگاه میکنند، کارمان کلاس ندارد.» این را میگوید و میخندد.
تاریخ فوت را میزند و دستگاه فرز را خاموش میکند: «کارها قبلا هنریتر بود، با دست میزدند، الان اما کارها بازاری شده، همهاش با دستگاه.» از باندهای مغازه کناری، صدای آهنگ شادی میآید، مغازهداران دنیایشان را از این چهرهها و سنگهای سیاه و مشتریهای عزادار جدا کردهاند. آنها فقط سنگ میفروشند. از جوانترینشان که ٢٦ساله است درباره کارش میپرسم: «ما خانوادگی سنگ قبر فروشیم. همه کسمان در همین کار است، منم از بچگی همین جا کار میکنم.» پیراهنش مشکی است.
شنیدهاید برخی از این سنگ قبرها را میدزدند، مثل ایرج افشار یا روی برخی از سنگها مثل سنگ غلامحسین مظلومی، بازیکن پیشکسوت استقلال، اسید ریختند. این سنگ قبرها را چه میکنند؟
معمولا سنگ قبرهای گران و قیمتی را میدزدند، میبرند یک لایهاش را برمیدارند، میسایند و دوباره رویش حک میکنند. یا اصلا میفروشند. اینها قابلیت استفاده مجدد دارد.
به همین راحتی؟
بله، همه سنگهای بهشتزهرا را میشود دزدید. دور سنگ قبرها سیمان است، همه را میشود با یک پیچ گوشتی درآورد.
اینها توضیحات آقای فراهانی است. فراهانی هنگام حرف زدن، اشارهای به عکاس روزنامه میکند: «لطفا از این سنگ عکس نگیر.» تصویر سه رخ دختر جوانی است به اسم «صبا». تاریخ فوت مربوط به دوسال پیش است. دختر جوان اگر زنده بود، باید ٣٢سالش میبود. او برخلاف خیلی از تصاویر آن مغازه، واقعی است. سنگ قبر، سفارش خود فراهانی است، با همان شعر غمبار و تصویر سهرخ. او هر روز از صبح تا شب، به سنگ زل میزند، «صبا» دختر مورد علاقهاش بود.
سنگ قبرهای این مغازه، تنوع زیاد دارد. سفید، آبی و صورتی. برخی هم مثل تابلو نقاشی است، پر از رنگ و منظره: «فقط نقاشی روی این کار حدود دومیلیون تومان هزینه دارد. همین کار را یکی سفارش داد و با خودش به نیویورک برد. مردم مدلهای مختلف دوست دارند؛ مثلا بعضی دوست دارند بالای سنگ قبرشان کتیبه باشد، آبی از آن روان شود و گل و بوته داشته باشد. اما نصب این سنگها ممنوع است.» اشارهاش به کتیبهای بالای یکی از سنگهاست. دو گلدان و آبی که از آن جاری است، باصفایش کرده: «این کار حدود ٧میلیون تومان میشود، بیشتر هم استفاده مقبرهای دارد، چون نباید زیاد برف و باران بخورد، خراب میشود.
برخی از سنگهای رنگی هم شرایط نگهداری خاصی دارند؛ مثلا اصلا نباید شسته و با دستمال تمیز شوند.» مردم بیشتر سنگهای مشکی را میپسندند، با حکاکیها و تصاویر سفید، هر چند که به گفته فراهانی، شعرها و طرحهای روی سنگ، ارتباطی هم به شغل افراد دارد: «مثلا یکی که شاعر است، یکی از سرودههایش را روی سنگ قبرش میزند، شعرهای روی سنگ قبر هم بستگی به سن صاحب سنگ دارد. پیر باشد یا جوان، زن باشد یا مرد، مادر، پدر، دختر و ... شعرهایش با هم فرق میکند.»
دفتر شعرش را نشان میدهد، اشعاری از حافظ و سعدی و برخی از افراد ناشناس که در غم از دست دادن مادر، پدر، دختر، فرزند و ...اشعاری سرودهاند.
قبرستانها ویزیتور دارند، کسانی که با آلبومهایشان سر خاک میروند و نمونه کارهایشان را به خانوادهها نشان میدهند. آنها قیمتهای ارزانتری نسبت به مغازهها میدهند، همانهایی هستند که این مغازهدارها به خونشان تشنهاند: «الان مغازههای جدید، هر کدام، ٥، ٦ ویزیتور دارند. کارهایی که ویزیتورها تبلیغ میکنند، کیفیتی ندارد.» سفارشهایشان، اول پاییز کم است، باید تا اسفندماه صبر کنند: «بیشتر سفارشها از ٢٠ روز مانده به عید شروع میشود. مردم میخواهند وقتی سر خاک عزیزانشان میروند، سنگ قبرها هم مثل لباسهایشان بوی نویی بدهد. تابستان هم سفارش بالاست، به خاطر هوا. دم عید، تقریبا همه قبرها سنگ دارد.»
اینها را «میلاد» میگوید. مرد جوانی که در مغازه دوستش، سنگ قبر سیاه شکیلی دارد، رویش نوشته «خستهام از جانی که گرفتار تن است.»: «وصیت کردهام برایم سنگ قبر شبق ٨ سانتی بزنند.» اینها را با خنده میگوید و دستی به سبیلهایش میکشد: «شبق مثل آینه است.» نام مغازهشان شهریار است، همین هم شده تا اصلیترین سنگ قبرشان، سنگ سیاهی با تصویر سفید شهریار باشد.