فرادید: «روزولت» معتقد بود كه رئيس جمهور به عنوان «وكيل و خدمتگزار مردم» مى بايست در راه اصلاح و خوشبختى ملت خود دست به هر عملى بزند. تا آنجا كه با ممنوعيت صريح قانونى ملى يا بين المللى مواجه شود. او در جايى نوشته است: «من قدرت را غصب نكردم. تنها دامنه استفاده از قدرت اجرايى را وسعتى بسيار بخشيدم.»
«تئودور روزولت» در ۲۷ اكتبر ۱۸۵۸ در شهر نيويورك در يكى از خانواده هاى آلمانى الاصل كه از مهاجران قرن هفدهم بودند، به دنيا آمد. در ۱۸سالگى وارد دانشگاه هاروارد شد و طى ۴ سال حضورش در اين دانشگاه تمام وقت خود را صرف مطالعه و ورزش كرد و در هر دو زمينه به سطح بسيار خوبى رسيده بود. پس از فراغت از تحصيل به آلمان رفت و يك سالى را در آنجا به تحقيق و تحصيل پرداخت و با مراجعتش به آمريكا بى هيچ فوت وقتى پا به عالم سياست گذاشت. او همان سال به عنوان نماينده مجلس ايالتى نيويورك انتخاب شد و طى ۳ سال عضويتش در مجلس خود را به عنوان يك اصلاح طلب دوآتشه سر زبان ها انداخت.
در سال ۱۸۸۴ همسرش «آليس لى روزولت» و مادرش هر دو در يك روز يكى بر اثر بيمارى و ديگرى به علت كهولت مردند و «روزولت» به سبب شوك ناشى از اين اتفاق براى مدتى امر سياست را به فراموشى سپرد.
او كه از پدرش يك مزرعه بزرگ پرورش دام به ارث برده بود به منطقه «داكوتا» رفت و با سرمايه گذارى در اين صنعت قصد داشت تا پايان عمر خود در منطقه غرب بماند و سراغى از سياست نگيرد. در اين مدت او در شكار مهارت فراوان كسب كرد و در شكار حيوانات بزرگ شهرتى كسب كرد و در عين حال به طبيعت وحشى نيز كه سلامتى و توانايى را به او بازگردانده بود احترام فراوانى قائل بود.
در سال ۱۸۸۶ او به نيويورك بازگشت و زندگى جديدى آغاز كرد. تجديد فراش كرد و دوباره به عالم سياست متصل شد. پس از آنكه «هريسون» در سال ۱۸۸۹ به رياست جمهورى انتخاب شد، «روزولت» را به عضويت كميسيون خدمات شهرى درآورد كه بعد ها به رياست آن نيز برگزيده شد.
«روزولت» شش سال در اين كميسيون مشغول به كار بوده تا آنكه در سال ۱۸۹۵ فرماندهى اداره پليس ايالتى نيويورك را عهده دار شد. در سال ۱۸۹۷ به دولت رئيس جمهور وقت «مك كينلى» پيوست و به عنوان معاون فرمانده نيروى دريايى مشغول به خدمت شد و در اين دوران بود كه او با پيش بينى جنگ كوبا نيروى دريايى آمريكا را از مدت ها پيش آماده و تجهيز كرده بود و با شروع جنگ در سال ۱۸۹۸ شخصاً به عنوان ناخدا دوم هنگ داوطلب زرهى وارد ميدان جنگ شد چرا كه به قول خود در ميان شكارچيان و گاوچران هاى غرب بزرگ شده بود. پس از اين نبرد بود كه او لقب «فرمانده سواران بى زين و افسار» را از آن خود كرد كه داستان معروفى براى خود دارد.
در سال ۱۸۹۸ «روزولت» به فرماندارى ايالت نيويورك منصوب شد. او كه در اين مقام شاخصه هاى تجارى و بازرگانى خويش را بيش از هر چيز ديگر به كار گرفته بود نتوانست تا پايان دوره اول بيش از نيمى از اهداف خود را عملى كند و به همين جهت براى بار دوم از سوى جمهوريخواهان كانديد نشد.
او كمتر از يك سال عهده دار مقام معاونت رئيس جمهور وقت «مك كينلى» بود كه با ترور و قتل وى «روزولت» در سال ۱۹۰۴به عنوان جوان ترين رئيس جمهور آمريكا بر مسند قدرت تكيه زد. «روزولت» نسبت به اسلاف خود علاقه بيشترى به مشاركت در مسائل بين المللى داشت و هميشه در توضيح اسلوب سياست خارجه اش به ضرب المثل قديمى اشاره مى كرد كه مى گويد: «به نرمى سخن بگو و از هيچ خواسته ات نگذر.»
او به واسطه ميانجى گرى هايش در جنگ روس و ژاپن به دريافت جايزه صلح نوبل فائق آمد و پس از امضاى موافقتنامه صلح ناوگان عظيم سفيد را با پيام صلح به دور دنيا فرستاد. او خارج از دنياى سياست موفق شد به وسعت جنگل هاى ملى در غرب آمريكا بيفزايد.
او در سخنرانى تبحر ويژه اى داشت و با آن صداى توانا و عادت پرچانگى اش شنونده را مسحور خود مى ساخت. او در سال ۱۹۰۹ به پايان دوران رياست جمهورى اش رسيد و بلافاصله به يك مسافرت طولانى در آفريقا رفت.
به مجرد بازگشت دوباره سراغ سياست را گرفت و در سال ۱۹۱۲ دوباره براى رياست جمهورى كانديد شد و در خلال سازماندهى اردوگاه انتخاباتى اش به ضرب گلوله يك متعصب از ناحيه سينه مجروح شد ولى در مدت كمى توانست سلامتى خود را بازيابد.
او در ۶ ژانويه ۱۹۱۹ در سن ۶۰ سالگى در خواب از دنيا رفت در حالى كه هميشه در سخنانش آورده بود كه: «هر طور كه حساب مى كنم، هيچ انسانى از من شادمان تر نزيسته است.»