ساعت هنوز عقربه هایش به 10 نرسیده، پارک حقانی تهران می شود همان پارک ایده آلی که سال هاست رؤیایش از سر شوش نشین ها پریده است. اهالی شوش از اینکه پارک های این محدوده پاتوق معتادان شده گلایه دارند و رفتن به پارک های شمال تهران را ترجیح می دهند.
به گزارش ایرنا، پارک حقانی، دیروز برخلاف همه روزهایی که بوی دود و نشئگی و خماری از در و دیوارش می چکید، به استقبال 54 شرکت کننده سفیدپوش بهبود یافته ای رفت که خیلی هایشان تا همین دیروز، جای خوابشان زیر یکی از درختان نیمه جان همین جا بود.
«زن هایی که تا همین چند وقت پیش در همین محله مشغول مصرف مواد بودند، حالا می خواهند در کنار هم بازگشت شان را از دنیای تاریک جشن بگیرند و به زن های معتاد دیگر هم پیام امید بدهند.» اینها جملات لیلا ارشد، مدیر خانه خورشید است. همان کسی که با ذوق و شوق زیاد همه زنان بهبود یافته محلات مبتلا را به پارک حقانی کشانده تا بدون آنکه کلامی رد و بدل شود به همه بگوید که می توان بدون معجزه به دنیای واقعی برگشت. برای همین پیش از شروع مسابقه مرتب فریاد می زند: «خواهش می کنم ندوید، ما به دنبال دونده نیستیم، ما می خواهیم که مردم شعارها و پیام های ما را بخوانند، ما نمی خواهیم کسی از مسیر خارج شود.»
5 دقیقه مانده به ساعت 10، مسابقه شروع می شود، اما پیش از آن، این زنان مشکی پوش با شال های بنفش هستند که شروع جدیدی را برای شرکت کنندگان آماده می کنند.
یاسمن مؤیدی، مدیرانجمن «برای تو نیک» جلوی صف ایستاده تا با حرکاتی که شبیه نرمش صبحگاهی می ماند، شرکت کنندگان را برای یک دو 3 کیلومتری آماده کند.
«برای تو نیک تنها ورزش ایرانی است که هر کسی با هر سلیقه و توان بدنی می تواند انجام دهد، ما اینجا هستیم تا پیام صلح، دوستی و مبارزه با رفتارهای پرخطر را تبلیغ کنیم، ما با مهارت «برای تو نیک» آماده خدمت به همه زنانی هستیم که عزمشان را برای ترک جزم کرده اند.» حالا مسابقه به شکل جدی خود آغاز می شود. شرکت کنندگان پس از طی مسافتی به پارک «هرندی» می رسند و بعد هم «خواجوی کرمانی» و مقصد آخرشان هم پارک «بهاران» است.
اما آدم های دیروز پارک حقانی، همه شان یک دوره رفته و برگشته بودند، آدم هایی شبیه «طوبی» که نه یک سال و دو سال که 46 سال رفته و در یک شب برگشته بود. کسی که از 12 سالگی، طعم نشئگی ناخواسته، تا عمق وجودش رفته و 4 دهه بدون آنکه بخواهد یا بداند، بند بند وجودش را زیرخماری های یک در میان، لگد مال کرده بود.
«در این مدت بیش از30 بار برای ترک اقدام کردم، اما هربار وقتی تیزی چاقوی خماری به استخوانم می رسید، اراده ام را از دست می دادم و بر می گشتم، خدا می داند که در این مدت برای خرج دوا، چه کارهایی که نکردم، مدت ها با هیبت مردانه در پایانه مسافربری جنوب، ساندویچ تخم مرغ می فروختم، بعد از مدتی با همین شکل و شمایل مردانه به یک کارگاه سفالگری رفتم و ساعت ها آنجا جان کندم، تا اینکه بالاخره خسته شدم، همان خستگی که باید بیاید سراغت، الان 7 سال و 12 ماه و دو روز است که پاکم، فقط حسرت روزهایی برایم مانده که دیگر بر نمی گردد.»
مریم که پیش از شروع مسابقه، ذوق و شوق زیادش را برای برنده شدن دیده بودم، حالا در صف جلوی «ماراتن بازگشت» قرار گرفته، درست پشت جلودارها. «حدود 3 ماه است که پاک پاکم، 8 سال هرویین مصرف می کردم، اما بالاخره تصمیم گرفتم که برای همیشه بگذارم کنار، بیشتر هم به خاطر دختر 16 ساله ام، دوست نداشتم تحقیر شدنم را ببیند، از اینکه آنقدر توهین و تحقیر می شدم، خسته شده بودم، الان روحیه خیلی خوبی برای ترک دارم، مخصوصاً با اتفاقاتی که در خانه خورشید می افتد، ما الان تنها نیستیم.»
کمی آن طرف تر از مریم، دختر درشت اندامی قرار دارد که درحال ساندویچ خوردن است، همان صبحانه نیمه مفصلی که اهالی خانه خورشید برای شرکت کنندگان تدارک دیده بودند. او خودش را نازی معرفی می کند و امیدوار است که این مسابقه به کمک زنانی بیاید که بدون سرپناه و درآمد هستند تا مبادا غصه بی پولی، ماراتن بازگشت شان را بدون بازگشت بگذارد.
در بین شرکت کنندگان البته بودند مردانی هم که روایت شان با زنان بهبود یافته، یکی بود، مردانی شبیه رضا که 5 سال پیش فقط با یک واژه «عملی»، احساس حقارت بر بند بند وجودش نشسته و عزمش را برای ترک صد برابر کرده بود.
«من صاحب یک کارخانه مواد صنعتی هستم و همین حالا هم می توانم خرج 5 سال مواد همه این آدم ها را بدهم، اما یک شب، یک نفر مرا «عملی» خطاب کرد و باعث شد یادم بیفتد من هم حتی با یک ماشین یک میلیاردی و شکل و شمایل آدم حسابی ها عملی هستم.»
کنار رضا البته مردان دیگری هم هستند، از همسر طاهره گرفته که خودش حالا به فهرست بهبود یافته ها اضافه شده تا برادر سمیه که قرار است برای ترک انگیزه پیدا کند... همه آنها آمده اند تا در کنار هم «ماراتن بازگشت» را بدون بازگشت کنند.