روزنامه کیهان در یادداشتی به قلم «سعدالله زارعی» نوشت:
«نفوذ» در عرف سیاسی به معنای ورود و تخریب است در این میان ممکن است، تخریب بخشی از هدف نفوذ باشد و یا نتیجه قطعی نفوذ، بنابراین «تخریب» با مقوله نفوذ پیوستگی قطعی دارد. نفوذ و رخنه دارای وجوه مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی و... میباشد. در این میان رسوخ و نفوذ سیاسی نوعا دارای تاثیراتی سریعتر است و حال آنکه در وجوه فرهنگی، اقتصادی و ...، نفوذ نوعا بصورت بطئی و در طول زمان صورت میگیرد. البته هر دو نفوذ در نهایت با هدف «تغییر» دنبال میشود.
آنچه طی سالهای اخیر زمزمه آن در کشور شنیده میشود عمدتا نفوذ از نوع سیاسی است اگرچه در حوزههای فرهنگی، اقتصادی نیز تلاش هر روزه دشمن وجود دارد. در بخش سیاسی، نفوذ عمدتا در سه موضوع دنبال میشود؛ نفوذ در ادراک سیاسی، نفوذ در متولیان امور و نفوذ در شبکه تصمیمگیری سیاسی کشور.
تلاش دشمن برای نفوذ در قوه ادراک سیاسی بدین منظور صورت میگیرد که نوعی باور نسبت به آن دسته از مقولات اساسی کشور که به نوعی جبهه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به حساب میآید شکل بگیرد که تسهیلکننده سلطه غرب بر ایران باشد. در این میان دشمن تلاش میکند تا درباره درستی باورهای اصیل تردیدافکنی کرده و سوءتفاهم به وجود آورد. بعنوان مثال دشمن تلاش میکند تا توانایی ملی را در مواجهه با مشکلات ناچیز معرفی کرده و انجام تصمیمات سخت برای عبور از مشکلات توهمی را منطقی جلوه دهد. دشمن از طریق تبلیغات فراوان توانایی ایران در مقابله با تحریم را پایان یافته معرفی میکرد و حال آنکه بطور واقعی نشانهای از فقدان کالاهایی که وجود آنان برای یک زندگی پیشرفته لازم است، وجود نداشت. اما دشمن با ارائه تصویری از یک اقتصاد به شدت فقیر، از آیندهای وحشتناک خبر میداد.
خداوند متعال در آیه ۲۶۸ سوره مبارکه بقره به این ترفند اشاره کرده است (الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء والله یعدکم مغفرهًْ منه و فضلا والله واسع علیم) بعضی از مترجمین قرآن کریم از جمله مرحوم آیتالله مشکینی در ترجمه یامرکم بالفحشاء نوشتهاند (شما را وادار میکند تا از انجام خیر بازمانید و بخل ورزید). در همین یکی- دو سال اخیر شاهد بودیم که سخن از خالی بودن خزانه مملکت و در خطر بودن آب آشامیدنی مردم به واسطه تحریمها به میان آمد. این یک ترفند شناخته شده است که ریشه در القاء دشمن دارد. این در حالی است که دشمن متقابلا توانایی خود را در حل مشکلات برجستهسازی میکند و نتیجه آن این میشود که بعضی بگویند ۷۰ درصد مشکلات کشور به واسطه تحریمهاست و کلید حل این مشکلات در توافق با کسانی است که این مشکلات را پدید آوردهاند. یکی دیگر از مراتب نفوذ در قوه ادراک سیاسی حریف، سوءتفاهم درباره اولویتها و جابجایی مسایل مبنایی کشور است.
«استقلال» یک کشور از اهمیت درجه اول برخوردار است. دشمن در این میان وانمود میکند که استقلال، یک کشور را از بقیه جدا میکند و این برای آن ضرر دارد و کشورها برای دور شدن از این ضرر باید در سیستم بهم پیوسته جهانی ادغام شوند این در حالی است که کشوری نظیر آمریکا که از «جامعه جهانی» و «ادغام فرهنگی و...» سخن میگوید اجازه نمیدهد که در یک متن مکتوب قبل از واژه آمریکا، واژگان «ایالات متحده» نوشته نشود!
مقامات این کشور به هیچوجه حاضر نیستند از واژه آمریکا بدون ایالات متحده استفاده کنند چه رسد به اینکه یک کشور بخواهد بدون پذیرش مفهومی بنام ایالات متحده آمریکا با یکی از ایالات این کشور رابطه برقرار نماید. اما در ایران، بعضی از شخصیتهای سیاسی با صراحت از حل و فصل مسایل با جامعه جهانی و قرار گرفتن ایران بعنوان یکی از اجزای این جامعه جهانی حرف میزنند و استقلال را موضوعی متحول یافته معرفی میکنند. کما اینکه دستیابی به علم را یک منفعت میدانند اما منفعتی که باید در هماهنگی با کشورهایی که در دنیا صاحب عناوین علمی هستند، دنبال شود از این منظر علم یک ارزش درجه دو و ثانویه است. از نظر آنان یک کشور بدون دستیابی مستقیم به علم، از طریق متصل شدن به کشورهایی که به علم آراستهاند، میتواند از آن بهرهمند باشد پس چه ضرری دارد که ما پایهها و شاخهها و میوههای علمی خود را ویران کنیم؟
یکی دیگر از جنبههای نفوذ سیاسی، نفوذ در حوزه تصمیمگیری سیاسی کشور است. کاملا واضح است که تصمیمات کلان سیاسی که دارای ارزش و اثر درازمدت هستند، در حلقههای کارشناسی مورد بحث قرار گرفته و به شکل ایده، بایدها و نبایدها، فواید و ضررها و اموری از این قبیل به متولیان امر تصمیمگیری سیاسی منتقل میشوند و در واقع در نهایت مسئولان ارشد یک دستگاه خاص، تصمیمی را اتخاذ میکنند که پیش از آن در حلقههای کارشناسی مورد بحث قرار گرفته و اصطلاحا پخت و پز شده است. خیلی طبیعی است که دشمن تلاش کند در چنین حلقههای کارشناسی نفوذ کند. مسلما این نفوذ در زمانهایی که درجه تعهد دستاندرکاران دستگاه خاص نسبت به اصول، مبانی، منافع و مصالح نظام سیاسی بالا باشد، دشوار خواهد بود و زمانی که با وام گرفتن از عبارتهایی روشنفکر مابانه، خدشه به اصول و مبانی تحمل شود، به آسانی صورت میگیرد. اجازه بدهید یک مثال بزنم. در سال ۱۳۸۵ یک مقاله در سایت یک مرکز مهم کارشناسی نظام قرار گرفته بود و از آنجا که چندین مورد مشابه آن نیز دیده میشد، میتوان حدس زد که اصل محتوای آن مقاله در جلسات کارشناسی آن مرکز مهم در محدوده زمانی که آن مقاله روی خروجی سایت مجمع تشخیص مصلحت رفته، مورد بحث قرار گرفته است. کما اینکه اینجانب خود نیز شاهد طرح مباحث مشابهی در جلسات کارشناسی این مرکز بودهام. در این مقاله- بطور خلاصه- و بعد از حدود ۲۰ صفحه طرح مسایل مختلف و ارائه چارچوبی که به مقاله ظاهری علمی میداد، آمده بود: «انطباق با جامعه جهانی و حل اختلافات با آمریکا، شرط اساسی به دست آوردن نفوذ و تاثیر در محیط پیرامونی است. جمهوری اسلامی تا زمانی که قدرت هژمون (آمریکا) را به رسمیت نشناسد و نخواهد اختلافات خود را با آن حل کند، نمیتواند در معادلات منطقهای اثرگذار باشد». این مقاله، سپس فهرستی از موضوعات مورد اختلاف و تنازع بین ایران و آمریکا که باید با ابتکار عمل ایران یعنی پذیرش شرایط آمریکا حل شوند، ارائه کرده بود. یکی از این موارد این بود که ایران باید رابطه با گروههای غیر دولتی که آمریکا آنها را گروههای تروریستی میداند، قطع کند! یکی از این موارد این بود که ایران باید از هر اقدام شکبرانگیز که جامعه جهانی را درباره اهداف نظامی ایران نگران میکند، پرهیز نماید! و یکی دیگر این بود که ایران باید روند اداره حکومت را به گونهای که با معیارهای حقوق بشر سازگار باشد، تنظیم کند!
خب این یک مقاله ظاهرا کارشناسی است ولی شما میتوانید تمام تار و پود و منطق این مقاله را در سیاستهای آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ملاحظه کنید. پس کاملا واضح است که در این بین یک اتفاق نامیمون در پوشش کار کارشناسی صورت گرفته است. اما این مرکز تنها مرکزی نیست که طعمه نفوذ قرار گرفته است ما متاسفانه میتوانیم به دستگاههای عریض و طویل دیگری هم اشاره کنیم و با استناد به بعضی افرادی که به عنوان کارشناس دعوت به کار شدهاند اما به آسانی میتوان فهمید که به جای حرف کارشناسی، انتقال دهنده هدف دشمن به حوزه کارشناسی هستند، بگوییم در معرض نفوذ قرار گرفتهایم کما اینکه با بررسی متنها میتوانیم موارد نفوذ را بشناسیم البته این به معنای آن نیست که هر کارشناسی و یا هر اظهارنظر کارشناسی که ممکن است ما آن را قبول نداشته باشیم یا حتی در چارچوب نظام نباشد، این در معرض نفوذ قرار گرفته است. بحث این است که وقتی یک متن کارشناسی توانایی خودی را ناچیز و دور معرفی میکند و توان تهدید دشمن را بزرگ و نزدیک میخواند و خط میدهد که باید با دشمن هماهنگ شویم و از آن طرف، همین خط و نشان را در هدفگذاری و ادبیات آمریکا مشاهده میکنیم، در اینجا قطعا نفوذ اتفاق افتاده و باید برای آن چارهاندیشی کنیم.
یک وجه دیگر نفود در متولیان امور یک کشور است که نوعا به دو صورت اتفاق میافتد. یکی تلاش دشمن برای به قدرت رساندن عناصر همگرا با خود از طریق تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم است که در مواردی اتفاق میافتد و یکی دیگر از راههای نفوذ در متولیان مدیریت آنان است که در بسیاری از موارد اتفاق میافتد. ما در کشور خود و طی این روزها شاهد هر دو مورد بودهایم. اظهارات اخیر جوزف بایدن درباره انتخابات آینده ایران از نوع اول بود. اما در این میان اهمیت نفوذ در متولیان از طریق دوم بیشتر است. یکی از روشهای شناخته شده دشمن در مدیریت مسئولان یک کشور انجام «مصاحبههای هدفمند» و کلاسه شده به گونهای که مصاحبه شونده به صورتی ماهرانه کانالیزه میشود و روی موضوعاتی که مورد توجه دشمن است، تمرکز میکند. در این مصاحبههای تلویزیونی ظاهر قضیه این است که یک فرصت به طرف مقابل داده شده اما باطن قضیه این است که طرف مقابل را طی چند برنامه به رفتاری مطابق الگوی خود وادار نمایند. در این مصاحبهها نوعا روی دو نکته تاکید میشود، آنچه مطلوبیت حریف را تشکیل میدهد مضر و آنچه مطلوبیت خود را دربر میگیرد، ایدهآل معرفی میشود. اگر به متن مصاحبه رؤسایجمهوری ایران از زمان هاشمی تا زمان روحانی نظر بیاندازید درمییابید که خطرناک بودن برنامههای نظامی ایران از یک سو و نامطلوب بودن وضع حقوق بشر در ایران از سوی دیگر مورد تمرکز قرار گرفته و در نهایت مقام ایرانی بعد از چند مصاحبه کم کم به این فکر افتاده است که بله برای کاهش نگرانی دشمن و مطلوبتر کردن وضع حقوق بشر در ایران باید فکری کرد!
یکی دیگر از جنبههای نفوذ روی متولیان مدیریت اختلافات آنان است. یک رئیسجمهور در ایران باید بطور طبیعی از یک سو با گروههای ناهمخوان با اهداف نظام، مرز داشته و از سوی دیگر با نیروهای خودی نظام در وحدت نظری و عملی باشد. یکی از شگردهای دشمن این است که با تمرکز روی مواضع یک مقام حریف، خطوط مرزی آن را بهم بریزد و جای دوست و دشمن را برای او عوض کند. این بحث نیاز به تفصیل بیشتری دارد که از حوصله این یادداشت خارج است