روزنامه اعتماد با مجيد تفرشي، پژوهشگر سياسي و تاريخنگار گفتگو کرده است.
با توجه به احتمال تمايل امريكا به بازگشت به تعهدات برجامي، آيا اروپاييها دنبال گرفتن امتيازهايي بيشتر از ايران به ازاي بازگشت به تعهداتشان در برجام هستند؟
با مشخص شدن نتايج انتخابات در امريكا شرايط جديدي حاكم شده است. تا پيش از اين، مادامي كه مخالفان برجام در امريكا روي كار بودند به دليل زور و پول و نفوذ امريكا و ارتباطات مالي كه اكثر كمپانيهاي بزرگ با امريكا داشتند، ناگزير بودند كه اگرچه پيروي ترامپ نبودند، از خواستههاي غيرقانوني و غيرمشروع امريكا پيروي كنند. همه اين شرايط در حال تغيير است. با فرض اينكه 20 ژانويه بر اساس آنچه پيشبيني ميشود در شرايط عادي جو بايدن به عنوان رييسجمهور جديد امريكا كار خود را آغاز كند، رويكرد امريكا نسبت به برجام تغيير خواهد كرد. آقاي بايدن در دوران تبليغات انتخاباتياش هم تاكيد كرده بود كه قصد بازگشت به اين توافق را دارد. واقعيتي كه وجود دارد، اين است كه اروپاييها و امريكاييها معتقدند كه ديگر بازگشت به نقطه صفر برجام، عملا غيرممكن شده است. اروپا به تعهداتش عمل نكرده است، امريكا نه تنها تعهداتش را نقض كرده بلكه مسير كاملا خلاف تعهداتش پيموده و ايران هم اجراي بخشي از تعهداتش را متوقف كرده است. هر قدر هم كه ما دوست داشته باشيم دنيا به سال 2016 و لحظه اجراي برجام بازگردد، عملا اين موضوع غيرممكن است و چنين اتفاقي نخواهد افتاد.
واقعيتهاي جامعه بينالمللي اينگونه است. واقعيت ديگر اين است كه هم اروپا و هم امريكا نسبت به لابي كشورهاي عربي و يهوديان نقطه ضعف دارند و تحت تاثير هستند. قطعا اين لابيها هم براي جلوگيري از بازگشت اروپا و امريكا به تعهدات برجامي، دست روي دست نميگذارند و اقدام خواهند كرد. درست است كه لابيهاي اسراييل و برخي كشورهاي عربي ترجيح ميدادند كه دونالد ترامپ بار ديگر به رياستجمهوري امريكا برگزيده شود، اما انتخاب فرد ديگر باعث نميشود كه آنها از تلاشهايشان نااميد شوند، بلكه قاعدتا فعاليتهايشان را بيشتر خواهند كرد تا شرايطي ايجاد كنند كه دولت جو بايدن با اما و اگرها و شرايط و محدوديتهاي بيشتري پاي ميز مذاكرات برجام برود. مطلوب لابيهاي عربي و اسراييلي اين است كه دولت ايالات متحده امريكا دوران جديد اجراي برجام را با امتيازهاي جديدي از سوي ايران تركيب و موضوع توانمنديهاي نظامي، حقوق بشري و ادعاي تروريسم را هم وارد اين مذاكرات كند.
فكر ميكنيد ايران حاضر به مشاركت در چنين مذاكراتي بشود؟
اينكه ايران چه اندازه در چنين مذاكراتي بتواند امتياز بدهد و امتياز بگيرد، بسته به شرايط داخل كشور است. موفقيت ايران در مذاكرات احتمالي آينده، وجود يك اجماع ملي و وفاق در داخل كشور است. اگر قرار باشد همين شرايطي كه امروز وجود دارد حاكم باشد، مشاركت در مذاكرات اساسا منفعتي ندارد، اينكه گروهي دولت را به خاطر مذاكره و توافق تخطئه كنند و مورد اتهام قرار بدهند، قطعا جايگاه ايران را پاي ميز مذاكره تضعيف ميكند. به دليل همين شكافهاي داخلي، احتمالا دولت ترجيح بدهد كه فشارهاي بينالمللي را ناديده بگيرد و از زير بار مذاكره فرار كند تا انتخابات رياستجمهوري در ايران انجام شود و يك دولت از همان جناح منتقد روي كار بيايد و مسووليت مذاكره را بر عهده بگيرد. اين فقدان اجماع داخلي، باعث ميشود كه ايران در حل موضوع دچار تعلل شود و اين تعلل باعث ميشود كه ايران در درازمدت مجبور شود امتيازات بيشتر و بيشتري براي رسيدن به يك توافق به طرف مقابل بدهد. در نتيجه صلاح در اين است كه اگر هرگونه تمايلي براي گفتوگو و مذاكره وجود داشته باشد، بايد فورا شرايط اجماع در ميان گروههاي سياسي و جناحهاي مختلف كشور آماده و زير نظر بالاترين مقامهاي نظام و شوراي عالي امنيت ملي با حمايت ملي تمام عيار مذاكرات انجام شود.
نبايد اجازه دهيم كه مذاكرات بينالمللي به يك مسابقه فوتبال داخلي براي امتيازگيري و گروكشي گروههاي سياسي تبديل و منافع ملي فداي منافع حزبي و جناحي شود. در شرايطي كه بدون تعلل و با اجماع ملي پاي ميز مذاكره برويم، ميتوانيم با دادن كمترين امتياز، بيشترين امتياز را دريافت كنيم. در غير اين صورت ايران بايد در كوتاهمدت فشارهاي بينالمللي براي مذاكره و توافق را ناديده بگيرد و سختيهاي ناشي از تحريم و محاصره را همچنان تحمل كند و در درازمدت هم براي رسيدن به توافق مجبور به دادن امتيازهاي بيشتري باشد.
جز اجماع در داخل، ايران بايد تحركات ديپلماتيكش را در منطقه و جامعه بينالمللي به شكل چشمگيري افزايش دهد. بخشي از اين تحركات ديپلماسي سنتي است كه از سوي دستگاه سياست خارجي دنبال ميشود و بخشي ديگر از تحركات ديپلماسي عمومي و ارتباط با مردم منطقه است، فني كه ايرانيان بيش از 41 سال است از آن بيبهرهاند. ايران بايد واقعي و دقيق، از ديپلماسي مردممحور و ديپلماسي عمومي استفاده كند. تا حالا ايران در زمينه استفاده از انديشكدههاي بينالمللي، ظرفيتهاي سياستگذاران خارج از نهادهاي رسمي، نهادهاي تاثيرگذار بر افكار عمومي و رسانههاي بينالمللي براي توجيه افكار عمومي منطقه و جهان، ضعيف عمل كرده است، در حالي كه رقباي اسراييلي و عرب ايران كمال استفاده را از اين ابزارها بردهاند. وزارت خارجه ايران در حرف توجه به اين موضوع را در دستور كار قرار داده، اما عملا آن را اجرايي نكرده است.
چند بار تكرار كرديد كه ايران در هر مذاكرهاي مجبور است امتيازاتي را بدهد. محتوا و مفهوم امتيازهايي كه مدنظر شماست، چيست؟
نخست توضيح بدهم كه توان هستهاي ايران، با توان هستهاي كشوري مانند ليبي دوران قذافي يا عراق دوران صدام كاملا متفاوت است. ايران اگرچه بخشهايي از توانايي هستهاياش را در ابتدا از خارج وارد كرده، اما امروز ديگر بدنه شاكله اصلي برنامه هستهاياش بومي است. وقتي يك كشور برنامه هستهاي بومي دارد، اين قابل تخريب و نابودي نيست. حتي اگر فرض كنيم كه امريكا يا اسراييل يا دولتهاي عربي دستنشانده امريكا، به فرض محال اراده كنند و توانايي داشته باشند كه تاسيسات هستهاي ايران را هدف حمله نظامي قرار دهند كه البته چنين چيزي عملا قابل تصور نيست، اما حتي در چنين حالتي هم برنامه هستهاي ايران از بين رفتني نيست، چراكه در ذهن دانشمندان هستهاي ما وجود دارد و فناوري آن بومي شده و قابل احياست. ايران ديگر به جايي رسيده است كه فناوري هستهاي ايران قابل نابودي نيست. بايد يادآوري كنيم كه در دوران جورج بوش، زماني كه نخستين شواهد از وجود برنامه هستهاي ايران منتشر شد، وزير خارجه وقت امريكا، كالين پاول اعلام كرد كه ايران به دليل داشتن سوخت فسيلي حق داشتن برنامه هستهاي، چه نظامي وچه غيرنظامي ندارد.
امروزه ديگر اساسا چنين ادعايي مسخره و شوخي به نظر ميرسد. ديگر هيچ كس از ايران نميخواهد كه برنامه هستهاياش را كامل كنار بگذارد يا مانند قذاقي سوار كشتي كند و به كشورهاي خارجي تحويل دهد، چون اين فناوري بومي شده و ديگر چنين خواستهاي عملي نخواهد شد. در مذاكرات برجام هم ديديدم كه خواست طرف مقابل گذاشتن محدوديت براي درصد غنيسازي و ميزان اورانيوم غني شده قابل نگهداري در ايران بود.
بر خلاف ادعاهايي كه عدهاي مطرح ميكنند كه برنامه هستهاي ايران بعد از مذاكرات برجام و بر اثر اجراي اين توافق نابود و پيشرفت آن متوقف شد، دانش هستهاي ايران در اين 5 سال رشد چشمگيري داشته است. اگر چه با برخي وقفهها مواجه شده و كنترل و محدوديتهاي بر آن اعمال شده است، برنامه هستهاي ايران با توان و شتاب بيشتري نسبت به قبل از برجام به رشد خود ادامه ميدهد. اين رشد و توسعه توانايي هستهاي باعث ميشود كه دست مذاكرهكنندگان ايراني پاي ميز مذاكره احتمالي بسته نباشد.