روزنامه شرق: مهمترین ویژگی رسول خدا مهربانی و عطوفت او در برابر مخالفان بود. ابن اسحق به نقل از امهانی خواهر علی بن ابیطالب علیهماالسلام که با شوهر خود هبیره ابن ابیوهب – که در فتح مکه به نجران گریخت و مشرک از دنیا رفت- در مکه میزیست، در سال هشتم هجری که مکه فتح شد، در سیره خود آورده است: رسول خدا در بالای مکه فرود آمد.
دو مرد از خویشان شوهرم از بنیمخزوم به خانه من آمدند. برادرم علی به خانه من هجوم آورد و گفت به خدا قسم اینان را میکشم اما من در خانه را بستم و نزد رسول خدا رفتم درحالیکه مشغول شستوشو بود و دخترش فاطمه او را با جامهاش میپوشانید؛ چون از شستوشو فراغت یافت و جامه خود را پوشید و هشت رکعت نماز نافله خواند، رو به من کرد و گفت: خوش آمدی ای امهانی. چه مطلب داری؟ پس داستان آن دو مرد و برادرم علی را باز گفتم. فرمود: ما هم به هرکس که تو پناه دادهای، پناه دادیم و هرکس را امان دادهای، در امان است. علی هم نباید آنها را بکشد (سیره ابنهشام/ ج٤ ص٥٣) البته علی طبق دستور عمل کرده بود و همانگونه که در مطالب بعدی خواهید دید، فقط چهار نفر از این تعداد کشته شدند و رحمت پیامبر بر دستورش حاکم شد و به بقیه امان داد و بیعت و اسلامشان را پذیرفت.
برادری جوانمرد و عموزاده بزرگواری که هماکنون پیروز شدهای. پیامبر گفت: پس اکنون به شما همان میگویم که برادرم یوسف گفت: امروز ملامتی بر شما نیست! سپس گفت: به راستی چه بد همسایگانی بودید برای پیامبر. بروید که شما آزادشدگانید! سپس عثمان بن طلحه را خواست و کلید کعبه را به او داد و گفت: کلید را بگیر. امروز روز نیکی و وفاست (تاریخ یعقوبی/ ج٢ ص ٦٠ چاپ بیروت) (و سیره ابنهشام/ ج٤/ ص٥٤) نمونه چهارم، در فتح مکه، رسول خدا اسامی ١١ نفر را داد و فرمود هرکس از مسلمانها این افراد را در هر کجا دیدند بکشند. یکی از این ١١ نفر هند، دختر عتبه بن ربیعه- همسر ابیسفیان - بود که در جنگ احد در تهییج مشرکان شکستخورده بسیار تلاش کرد و نسبت به پیامبر گستاخیهای بسیار كرد و سینه حمزه را شکافت و جگر او را از خشم به دندان گزید. وی خود را در روز فتح مکه داخل زنان قریش جا زد و ناشناس نزد رسول خدا آمد. رسول خدا او را شناخت و پرسید: تو هند هستی؟ گفت: آری، هندم. از گذشتهها درگذر و مرا ببخش. رسول خدا هم از وی درگذشت و اسلام و بیعت او را پذیرفت.
نمونه پنجم، وحشی، قاتل عمویش حمزه در سال نهم هجری با وفد و هیأت اعزامی از طائف به مدینه آمد و اسلام آورد. پیامبر هم اسلام او را پذیرفت اما به او گفت: پیوسته روی خود را از من پنهان دار. این تذکر برای آن نبود که پیامبر نمیخواست چشمش به صورت قاتل عمویش حمزه بیفتد بلکه برای آن بود که میدید هروقت وحشی تازه مسلمان او را میبیند، به خاطر جنایتی که در جنگ احد کرده بود، خجالتزده میشود. بنابراین پیامبر برای رعایت حال او به وی فرمود: از اینجا دور شو و به جایی برو تا مرا نبینی تا از دیدن من خجالت نکشی!