صورت آتش نشانان از گرمای شدید گل انداخته بود اما هیچ کس تا آخرین قطره خاموش کننده عقب نشینی نکردند. هنوز شعلهها زبانه میکشید. باید با آب، محیط حریق خنک میشد. سه راهی با دو سر لوله به سمت بال و موتور هدایت شد، اما با همه تلاشها انگار آتش قصد خاموشی نداشت و موتور هر بار از سمت دیگری شعله ور میشد.
رکنا: یادم میآید غروب آخرین روز فروردین 84 زنگ حریق ایستگاه به صدا درآمد. مقصد فرودگاه مهرآباد. حادثه؛ خروج هواپیمای 707 ساها و توقف آن روی رودخانه کن.با توجه به گستردگی حادثه، علاوه بر تیم ما از ایستگاه 81 و چند ایستگاه دیگر نیز نیرو اعزام شده بود.
در طول مسیر و از طریق مرکز پیام لحظه به لحظه اطلاعاتمان تکمیل میشد. «هواپیمای 707 ساها به دلیل عمل نکردن سیستم ترمز در انتهای باند از موانع توری و خاکی گذشته و روی رودخانه کن متوقف شده بود. بیشتر مسافران خارج شده اما با توجه به وضعیت بحرانی، آمار دقیقی از تعداد مسافران در دست نبود و احتمال تخلیه کامل هواپیما وجود داشت.» این همه گزارشی بود که تا رسیدن به محل حادثه دریافت کردیم.
نخستین گروه از ایستگاه 38 به محل رسید و پس از هماهنگی با حراست فرودگاه با یک راهنما از ورودی ویژه به باند وارد شد و پس از آن دیگر خودروهای آتش نشان به محل رسیده و در کنار هواپیمای به گل نشسته مستقر شدند. در محل حادثه جهنمی به پا بود. بال سمت چپ آتش گرفته و حریق به بدنه نزدیک میشد. نوک هواپیما از رودخانه کن گذشته بود و هر لحظه امکان فاجعه دیگری وجود داشت. موقعیت خیلی سریع ارزیابی شد. بلافاصله با فرماندهی تماس گرفتم و گزارش حضور آتش نشانان و ارزیابی حادثه را دادم. مهمترین نگرانی ما در آن لحظات، مسافران بودند که یکی از مسئولان فرودگاه پیش من آمد و گفت: «احتمال میدهیم کسی در هواپیما نباشد. نتوانستیم آمار بگیریم اما متأسفانه چند نفر در رودخانه غرق شدند.»با این اطلاعات عملیات را شروع کردیم. فرماندهی عملیات با من بود. باید آتش مهار میشد.
تیمهای عملیاتی آماده شدند و مو به مو دستورات را اجرا کردند. «با حداقل نفرات به هواپیما نزدیک شوید و لولهکشی را شروع کنید.» آتش نشانان با مهارت به صف شدند و خودم از روی بال به طرف موتور رفتم. نشت بنزین سطح رودخانه را نیز درگیر آتش کرده بود. همه خاموشکنندهها لازم بود. سه آتش نشان بلافاصله با خاموش کنندهها در نزدیک موتور شعلهور مستقر شدند و از سه نقطه بالا، پایین و عقب موتور روی آن پودر ریختند. برای ثانیه هایی آتش فروکش کرد.
صورت آتش نشانان از گرمای شدید گل انداخته بود اما هیچ کس تا آخرین قطره خاموش کننده عقب نشینی نکردند. هنوز شعلهها زبانه میکشید. باید با آب، محیط حریق خنک میشد. سه راهی با دو سر لوله به سمت بال و موتور هدایت شد، اما با همه تلاشها انگار آتش قصد خاموشی نداشت و موتور هر بار از سمت دیگری شعله ور میشد.
با فرماندهها دور هم جمع شدیم تا با تدبیری جلوی فاجعه را بگیریم.باید سریع تصمیم میگرفتیم. حاج اصغر عبدی فرمانده عملیات منطقه 5 پیشنهاد کرد هواپیما را مانند خودرو خاموش کنیم؛ یعنی در باک آب بریزیم که سوخت بالا بیاید و آب سرریز شود. طرح خوبی بود و در یک چشم بر هم زدن با هدایت فرماندهان، آتش نشانان با تبر هر سه باک هواپیما را بازکردند و با سر لولههای گالکسی 200 لیتری حجم زیادی آب داخل باک ریختند. لحظاتی بعد آب در پایین باک پر شد و همانطور که انتظار میرفت به جای بنزین، آب از خروجیها بیرون زد و آتش خاموش شد.در آن لحظات حس عجیبی داشتم. این نخستین بار نبود که در فرودگاه عملیات پرخطری را هدایت کردم اما با دیدن صحنه خاموشی آتش، احساس شعف زیادی سراسر وجودم را گرفته بود. تازه آن موقع متوجه حضور مدیر عامل آتش نشانی شدم. او که لبخند رضایت به لب داشت جلو آمد و پس از یک خسته نباشید گرم گفت: «عالی بودید. گفتم همه بچهها را تشویق کنند.»