روزنامه ایران: ساعت یک ظهر 14 آذرماه سال جاری وقتی مأموران پلیس آگاهی در حال بررسی و گشتزنی در بزرگراه چمران بودند با موتور رها شدهای در حاشیه اتوبان روبهرو شدند.
در بررسیهای ابتدایی مشخص شد موتور روز 10 دیماه در میدان ونک به سرقت رفته است و صاحب آن با مراجعه به کلانتری 103 گاندی ماجرای این دزدی را گزارش کرده است.
مأموران که احتمال میدادند دزدان در نزدیکی محل رها شدن موتور باشند به بررسی میدانی پرداختند و در فاصله 100 متری آن به پاتوق مردان افیونی و کارتنخوابها رسیدند. مأموران در بررسی از چادری که در پشت شمشادها برپا بود 3 مرد مرموز را به نامهای محمد، سعید و علی که در حال استراحت بودند دستگیر کردند و از آنها چهار گوشی سرقتی، کارتهای عابربانک که متعلق به مردی به نام امیررضا بود، کارت خودروی وانت نیسان، دو دوچرخه و یک زاپاس خودرو بهدست آوردند.
وقتی مشخص شد این 3 مرد کارتن خواب و بیخانمان دزدان خیابانهای پایتخت هستند، همگی با دستور بازپرس پرونده در دادسرای ناحیه 2 تهران دراختیار مأموران پایگاه پلیس آگاهی قرار گرفتند تا پرده از سرقتهای سریالیشان برداشته شود.
ماجرای قطع انگشت
در این مرحله امیر رضا که یکی از طعمههای این دزدان بود وقتی آنان را دید سریع علی را شناخت و به بازپرس گفت: چندی پیش تصمیم گرفتم برای محافظت از خانه پدریام سگ نگهبان بخرم. مدتی هم به دنبالش گشتم که پیدا نکردم. وقتی با یکی از اقوامم راجع به آن صحبت کردم گفت که یکی را میشناسد که تعداد زیادی سگ دارد. بعد از چند روز قرار شد مرد سگفروش به خانه بیاید تا من سگ را ببینم.
وی افزود: روز قرار، علی که خود را بهنام معرفی کرده بود به همراه یکی از دوستانش به خانهمان آمدند. من بعد از دیدن سگ احساس کردم که سگ بیمار است و از خرید آن منصرف شدم. فردای آن روز که 13 آذرماه بود وقتی ساعت 7 صبح برای خرید نان با خودرویم از خانه خارج شدم، دیدم بهنام جلوی در ایستاده است. وقتی پیاده شدم و پرسیدم که اینجا چه میکند، ناگهان یکی از دوستانش به سمتم آمد و هر دو با تهدید چاقو من را داخل خودرویم هل دادند و به سمت بزرگراه چمران بردند. سپس در حاشیه بزرگراه خودرو را نگه داشتند و من را به یک محوطه خاکی بردند. ابتدا قصد داشتنند من را داخل گودالی که حدود 5 متر ارتفاع داشت بیندازند که با التماس خواستم که این کار را نکنند. وقتی پذیرفتند ساعت مچیام را باز کردند و دو تا گوشی هو آوی p7 و آیفون 6 را گرفتند و بعد از داخل خودرویم 200 هزار تومان پول، فلش مموری با عکس خانوادگی، کارتهای عابر بانک، یک تخته نرد با کیف چرمی قهوهای و یک ساعت که برای تعمیر بود را برداشتند و بعد دوباره من را به همان محدوده خاکی بردند و بعد از کلی کتک زدن به داخل گودال کمعمقتری انداختند و خواستند خودرو را سرقت کنند. چون خودرویم با اثر انگشتم روشن میشد موفق نشدند و دوباره سراغم آمدند. وقتی گفتم که باید خودم هم باشم تا روشن شود میخواستند انگشتم را ببرند که قانعشان کردم وقتی انگشت حرارت نداشته باشد روشن نمیشود و به درد آنها نمیخورد که خدا را شکر بیخیال شدند و من را با همان حال رها کردند و تهدید کردند اگر شکایت کنم جان خودم و مادرم به خطر میافتد.
حمله در حاشیه بزرگراه
مجید یکی دیگر از مالباختهها پس از اینکه علی را شناسایی کرد به بازپرس گفت: 12 آذرماه به همراه یکی از دوستانم در بزرگراه چمران داخل خودروی ام.وی.ام در حال حرکت بودیم که دوستم حالش بد شد و در حاشیه بزرگراه به مدت چند دقیقه توقف کردیم و با وجود تاریکی هوا ناگهان متوجه 2 مرد شدیم که با کلت کمری و شمشیر به سمت خودروی من آمدند. خواستیم از خودمان دفاع کنیم که به خودرو حمله کردند و در موتور را داغان کردند و بعد با تهدید، گوشی تلفن همراه من و دوستم را به همراه انگشتر و گردنبند سرقت کردند. فوراً به کلانتری 134 شهرک غرب رفتم و از این دو مرد شکایت کردم و تنها نشانهای که داشتم هنگام فرار متوجه شدم اسم یکی از دزدان بهنام است.
گفتوگو با دزدان
علی به بهنام شهرت دارد. او تا لحظهای که در برابر صفی از طعمههایش قرار نگرفته بود ادعای بیگناهی میکرد.
* چرا بهنام صدایت میزنند؟
نمیدانم. دوستان و همپاتوقیهایم این اسم را روی من گذاشتند.
* چند سال داری؟
31 سال.
* ازدواج کردی؟
نه.
* چند کلاس درس خواندی؟
بیسواد هستم و در شهریار زندگی میکنم.
* در چادر مسافرتی زندگی میکنی؟
چادر متعلق به محمد یکی از دوستانم است که بعضی اوقات در آنجا شیشه میکشیدم.
* در کجا با محمد آشنا شدی؟
من قبل از آن در پاتوق پاشا یکی از دوستانم مواد مصرف میکردم که یک ماه پیش محمد را آنجا دیدم و با هم آشنا شدیم.
* دزدی موتور هم کار تو بود؟
نه، من فقط 20 دقیقه بود برای مصرف مواد به چادر رسیده بودم و از موتور خبری نداشتم که دستگیر شدم.
* قبلاً زندان رفتی؟
بله به خاطر سرقت خودرو زندان افتادهام.
* واقعا قصد داشتی انگشت طعمهات را قطع کنی؟
نمیدانم، روز سرقت شیشه مصرف کرده بودم و در حالت عادی نبودم. وقتی به حال خودم برمیگشتم متوجه میشدم چه کار کردهام.
* آدمربایی هم کردی؟
بله اما در حالت عادی نبودم. شرمندهام و درخواست بخشش دارم.
***
محمد که صاحب چادر مسافرتی است میگوید هیچگاه دزدی نکرده و بیگناه است:
* چند سالهای؟
39 سال.
* ازدواج کردی؟
چند سال پیش به خاطر اعتیاد از همسرم جدا شدم.
* چند سال است که معتادی؟
12 سال میشود.
* تو هم سرقت کردی؟
نه، اموالی که در زمان دستگیری در داخل چادر من پیدا شد از علی خریده بودم و از سرقتی بودن آنها اطلاعی نداشتم.
* از کی با علی و سعید دوستی؟
علی یک ماه است که به پاتوقم میآید ولی سعید را اصلا نمیشناسم به همراه علی برای مصرف مواد آمده بود.
* زندان افتادهای؟
2 بار به خاطر حمل مواد و اعتیاد دستگیر شدهام.
* چرا پاتوق میکردی؟
من در آنجا خرید و فروش ضایعات میکنم. گاهی هم آنها به آنجا میآمدند و مواد مصرف میکردند.
***
سعید سومین عضو این باند است:
* چند سال داری؟
25 سال.
* تو هم معتادی؟
بله 7 سالی میشود اعتیاد دارم.
* در چادر چه میکردی؟
برای مصرف مواد همراه بهنام رفته بودم.
* چند سال است علی معروف به بهنام را میشناسی؟
نزدیک به یک سال است.
* اتهامت سرقت موتور و دوچرخه است؟
نه، من اصلا از وسایل سرقتی خبری نداشتم. داخل باغ نشسته بودم که بهنام گفت بیا برویم پاتوق یکی از دوستانم شیشه بکشیم. من نمیدانستم کجا است و در رودربایستی ماندم و همراهش رفتم. وقتی وارد محوطه چادر شدم موتور و دوچرخه و چرخ خودرو را دیدم و همراه بهنام نیز یک کیف چرمی بود که نمیدانستم داخل کیف چیست. من از دزدی هیچ خبری ندارم.