وطن امروز: وضع عربستان پس از اعتراضات گسترده جهانی به اعدام یک «اندیشمند مسلمان منتقد» بسیار ناامیدکننده است. ابزارهای ارتباطی راه تحقیق برای هر مسلمان و غیرمسلمانی را برای تفحص در اندیشهها و خواستههای شیعیان حجاز آسان کرده است. روایت تاریخی مستند حاکی از آن است که شیخ النمر هیچگاه در نقشی مشابه برخی مفتیهای وهابی لبنان یا سوریه و خود عربستان ظاهر نشد و هدایتگر مسلمانکشی و مبارزات مسلحانه در جوامع اسلامی نبود. آیتالله نمر یک مصلح دوراندیش بود که به جامعه خود هویتی برگرفته از اسلام ناب میبخشید و اکنون به شمشیر داعشیهای حکومتی، جاودانه شده است.
اعدام نمر تاریخ انقضای «روایت مذهبی کذب وهابیت» از اسلام محمدی را نزدیک کرده است. به نحوی که مشهورترین تحلیلگران جهان از آشکار شدن زاویه شدید آلسعود با مفاهیم اصیل اسلامی و تاثیر آن بر بینش مردم منطقه سخن میگویند. شاید گمان کنید با پایان یافتن موج «بیداری اسلامی» و شکست اولین حکومتهای به اصطلاح انقلابی، جوانان منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا دست از «اسلامگرایی» شستهاند و دیگر چندان مهم نیست که مشخص شود حق با «داعش» است و «آلسعود» یا....
خاموشی بیداری اسلامی؟
موسسه پژوهشی زاگبی، سال 2015 تحقیقی آماری در کشورهای اسلامی منطقه با رأیگیری از 5374 جوان مسلمان را آغاز کرد. در این تحقیق مشخص شد اکثریت جوامع اسلامی نسبت به «هویت اسلامی» خود بسیار حساس هستند و میان وسوسههای جامعه امروز و دین احساس تنش میکنند و به عبارت ساده از وضعیت جوامع خود راضی نیستند.
جوانان مسلمان در پاسخ به مهمترین جنبه بروز ایمان در زندگی اجتماعی از «اخلاق اسلامی» نام بردند و اکثریت پرسششوندگان با این موضوع که «دین باعث عقبماندگی جوامع عرب است» مخالفت کردند. همچنین اغلب شرکتکنندگان معتقد بودند «دین نقش کلیدی در آینده جامعه آنها دارد» و «دولت موظف است اطمینان پیدا کند گفتمان مذهبی که در جامعه استفاده میشود به تحریک مسلمانان ضد یکدیگر، خشونتافزایی و نفرتپراکنی منجر نمیشود».
پس مشخص شد نتیجه 6 سال تلاش آلسعود با حمایت آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی، برای معرفی «وهابیت داعشی» به عنوان «اسلام اصیل» چیست و چرا حتی دیگر آمریکا نیز قادر به حفظ آلسعود به عنوان «خادم الحرمین الشریفین» و مدعیان خلافت اسلامی نیست.
جوانان مسلمان خاورمیانه در حال تکاپو برای بازسازی هژمونی حاکمیت اسلام در جوامع خود هستند و از تفکر به نسخه اسلام حقیقی و نقش آن در حکومت و جامعه لذت میبرند. این همان موجی است که در دور اول «بیداری اسلامی» با فتنههای آمریکایی- صهیونیستی به روی کار آمدن «اخوانیهای سلفی» در اغلب کشورهای درگیر انجامید و نسخه حکومتی ناقص آنها نیز به سبب شراکت فکری با سعودیها، به سرعت شکست خورد. غرب از اندیشیدن به گزینه بعدی جوانان خاورمیانه در موجهای بعدی اسلامخواهی در هراس است و این همان موضوعی است که در کلام امام خامنهای اینگونه متبلور شد: «شعله بیداری اسلامی در جهان خاموش شدنی نیست».
در انتظار انقلابهای اسلامی
موسسه پژوهشی جیمز زاگبی صهیونیست در پایان مطالعه آماری خود جوانان جوامع مسلمان را اینگونه توصیف میکند: «هزاره مسلمانان عرب، در حال مبارزه برای پیدا کردن جای خود در جهانی است که به سرعت در حال تغییر است. آنها نه یک نسل از دست رفته هستند و نه یک توده بیشکل و بیفکر، بدون ایدههای قطعی در مورد نحوه اداره جامعهای که بزودی به ارث میبرند».
زاگبی نتیجه میگیرد: «جوانان مسلمان کشورهای عرب ترسو نیستند و نباید اصرار آنها بر توانایی ایجاد تغییر را نادیده گرفت».
پس اسلام سکولار آمریکایی که هماکنون توسط دستنشاندگان آمریکا در مصر و تونس و ترکیه و اردن و امارات و... حاکم بر مردم است، اقناع فکری و اجتماعی ایجاد نکرده، چرا که بیعلاقه به اجرای قوانین اسلام در بعد حاکمیت است. اسلام سلفی و وهابی نیز به لطف آمریکا به طور کامل روی پرده رفت و در اکران عمومی فاجعهآفرین شد! به نحوی که جمعیت و انرژی مسلمانان را در «برادرکشی» و انحراف از اهداف حقیقی جهان اسلام شامل مبارزه با صهیونیسم و عدالتافزایی و پیشرفت و آبادانی جوامع اسلامی هدر داد.
با نسخه بعدی از زبان کارمن بن لادن، همسر یسلام - برادر بزرگتر اسامه بن لادن- از کتاب «در قلمرو پادشاهان» آشنا شوید: «آیتالله خمینی اعلام کرد در اسلام چیزی به نام «شاه مسلمین» وجود ندارد! او دولت وهابی عربستان را بشدت به باد انتقاد گرفته بود و این به معنای ترسی عمیق بود که به جان خانواده سلطنتی و اعیان و اشراف عرب افتاده بود. آنها منافع خود را به کلی در خطر میدیدند. یسلام و برادرانش نیز دست و پای خود را گم کرده بودند و نمیدانستند چه کار باید بکنند. اگر چه میترسیدم اما میدانستم خطر مستقیما تهدیدم نمیکند ولی خانواده سلطنتی دچار اضطراب و سردرگمی شده بودند. آنها میترسیدند و میدانستند همه چیزشان را خواهند باخت! انقلاب اسلامی ایران، نقش آنها در عالم اسلام را به کلی زیر سوال برده بود و تاثیرات آن حتی در مردم کوچه و خیابان نیز مشهود بود».
آمریکا، برادر مسلمین!
آمریکا بشدت نیاز دارد در موقعیت نزدیک به فروپاشی آلسعود، به عنوان ولینعمت خودساخته مسلمانان، به سرعت مدیریت و کنترل خود بر ایران را برای حفظ قدرت تاثیرگذاری بر آینده خاورمیانه، افزایش دهد. علت تلاش مضاعف جان کری، برای تبدیل مذاکرات به اصطلاح صلح سوریه و یمن به گفتوگوهای مستقیم «ایران و عربستان» با میانجیگری خود آمریکاییها، کاهش تفاوت مشهود «آلسعود» به عنوان دستنشانده آمریکا در منطقه و ایران به عنوان یک حاکمیت مردمی اسلامی با استقلال در حوزه سیاست خارجی در چشم مردم مسلمان منطقه است؛ نمایش خطرناک «آمریکا؛ برادر بزرگتر مسلمانان» که با درایت رهبر حکیم انقلاب به سرعت خنثی شد. این همان نقشه «سازش خاورمیانه» است که آمریکاییها «ایران» را کلید آن میخوانند، چرا که الگوی موج بعدی «بیداری اسلامی»، دیگر سعودیها نخواهند بود!
متاسفانه دستگاه سیاست خارجی کشورمان به دلایلی نامعلوم از درک سیاست آمریکا در تضعیف مکرر مولفههای قدرت نرم ایران برای تبدیل جمهوری اسلامی به نسخهای تحریف شده و سازشکار، ناتوان بوده است. سازشی که بناست همچون تلاشهای آشکار آلسعود و صهیونیسم در منطقه به دوام اسرائیل غاصب بینجامد و مردم منطقه را به کاریکاتوری از یک «حکومت مستقل غربگرا» راضی کند!
در خط سیر روابط ایران و عربستان در سال بحرانی 2015 نوعی تلاش محسوس برای اعطای «هویت مستقل» از آمریکا به آلسعود مشاهده میشود. سیاست نامکشوفی که عینا همزمان با صدور فرمان رسانهای عوامل راکفلرها مبنی بر «آغاز گفتوگوهای دوجانبه ایران و عربستان در اسرع وقت»، پرونده جرائم مکرر آلسعود ضد مردم کشورمان را به قول خود آقایان، بیتوجه به عصبانیت شدید مردم، «هضم کرده» و به حکم آمریکا «خویشتنداری» به خرج میدهد! در همان حال آلسعود را «مخالف مستقل برجام» در منطقه معرفی میکند که نفت را ارزان کرده تا انتقام برجام را از ایران بستاند!
کجای این تئوریپردازی فانتزی منطبق بر واقعیات است؟ نتیجه 2 سال خویشتنداری بیموقع و بیوقت، گستاخی و دوام بیشتر سعودی به عنوان آخرین امید منطقهای آمریکا و مادر تروریستهای مسلمانکش خادم اسرائیل در منطقه است.
شکایت از سعودی به آمریکا!
صحبت از خاندان پرخرج و مفسدی است که به علت رویارویی با «بحران مشروعیت و مقبولیت» در منطقه، دیگر نمیتواند عبای «خلافت اسلامی» را بر دوش نگه دارد و ترسش از «موقعیتهای دشوار آینده نزدیک» است که حتی آمریکا نیز از توان مدیریت آنها به نفع سعودیها برخوردار نیست.
با توجه به این موارد، شکایت بردن از عربستان به درگاه آمریکایی «نیویورک تایمز» با ادبیاتی تند که حتی پس از فاجعه حمله به سفارت ایران در لبنان، معرفی حجاج ایرانی به عنوان عوامل بروز فاجعه منا، تعدی به 2 نوجوان ایرانی، اجرای حکم اعدام شیخ نمر و جنگ یمن و سوریه نیز هرگز مشاهده نشد، حرکتی قابل تامل است!
آیا هدف از این موضعگیری تند پس از مدتها تاکید بر «رفاقت با آلسعود» و بیتوجهی به حقوق از دست رفته ایرانیان و تبریک وزارت عادل الجبیر در بحبوحه بحرانسازیهای روزانه سعودیها در جهان اسلام؛ پس از حرکت انقلابی و خودجوش مردم در قیام ضدآلسعود و صدور بیانیه عجیب رئیسجمهور، نوعی تلاش برای بازگرداندن قطار واژگون دیپلماسی انفعال به ریل «میانجیگری آمریکا» در بحرانهای منطقه است؟ آشکار شدن صفبندی حکومتهای حامی «اسلام آمریکایی» در برابر جمهوری اسلامی ایران، طبیعتا به ضرر سعودیهاست. آیا پشتپرده سکوت چند ساله غربگرایان در برابر تضییع مکرر حقوق ایرانیان و این فریاد دیرهنگام در نیویورکتایمز پس از شور انقلابی مردم منطقه، ترغیب ملتهای منطقه به پرهیز از «انقلابیگری» و شکایت بردن به رسانههای آمریکایی است؟!