یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ همه میدانند کسانی که به تازگی داغ عزیزی را دیدهاند حرفهایی میزنند و کارهایی میکنند که چندان پسندیده نیست و همچنان که دیگران را دلخور میکند، اسباب تاسف و پشیمانی آنها را در هنگامی که غم و اندوهشان فروکش کرد و به اصطلاح آبها از آسیاب افتاد فراهم مینماید!
این موضوع به ویژه در هنگامی که عزیزی که به دیار باقی شتافته در عنفوان جوانی بوده و سفری کاملا نابهنگام که کسی انتظارش را نداشته نصیبش گردیده، بیشتر اتفاق میافتد!
برای همین هم هست که نمیبایست حرفها و کارهای بستگان بسیار نزدیک درگذشته را دست کم تا زمان فروکش آلام و دردها و رنجهای آنها جدی قلمداد نمود و یا گلهها و شکایات آنها به خدا و پیغمبر که زود سراغ عزیز آنها رفتهاند را به این و آن بازگو کرد و یا «چرا تنهایش گذاشتی» و «چرا پیشش نبودی» و «چرا به فلان جا کشاندیش» و «نمیشد یک روز مهمانیت را به تاخیر میانداختی» و «خرید فلان چیز اینقدر واجب بود؟!» و «او که چیزیش نبود؟!» و «حالا راحت شدی؟!» و بسیاری حرفهای اینچنینی را بیتوجه به اوضاع و احوال و شرایطی که تحت آنها رد و بدل میشوند، مد نظر قرار داد!
با این حساب شاید بد نباشد که پیشنهاد هواداران «هادی» مبنی بر بایگانی طولانی مدت پیراهن شماره ۲۴ پرسپولیس و اینکه تماشاگران پرسپولیس صبر و تحمل پیشه خواهند کرد تا این پیراهن نشان دهنده غرور و تعصب به «هانی» برسد هم از آن پیشنهادهایی باشد که بهتر است جدی گرفته نشود!
اینکه در مورد این پیشنهاد توصیه میشود که جدی گرفته نشود، به این خاطر است که متاسفانه از جدی گرفتنهای اینچنینی خاطره خوبی نداریم!
اوایل انقلاب که دور، دور جهان پهلوان بود و خیلیها میخواستند از «بابک» تختی دیگری بسازند، چند صباحی «بابک تختی» که انصافا تن و بدن تنومند خویش را از پدر به ارث برده بود، دور و بر تشک کشتی آفتابی شد اما مرور زمان نشان داد که بابک بیش از دوبنده کشتی دل در گرو چیزهایی دیگر دارد و خلاصه اینکه بابک هرچه شد، کشتی گیر نشد!
حکایت فوق به گونهای دیگر در مورد محمد پروین هم اتفاق افتاد و محمد با وجودی که انصافا چندان هم کم استعداد نبود وگاه رگههایی از نبوغ و استعداد خدادادی «علی آقا» را از خود نشان میداد، به دلیل اینکه همیشه زیر سایه پدر قرار داشت و در هر بار ورود به زمین همگان انتظار داشتند که گرد و خاکی که «علی پروین» در روزهای اوج به پا میکرد را در خاطرهها زنده کند، همواره آنچنان فشار طرفداران و جمعیت را روی شانههای خود احساس میکرد که در نهایت به اصطلاح کم آورد و ترجیح داد «پرنده کوچک خوشبختی» را در جایی به دور از زمینهای خاکی وچمنی که در آنها فوتبال میکنند، جستجو نماید!
با همین حساب و با توجه به اینکه دنیای توپ گرد دنیای عجیبی است و معمولا بر خلاف عالم نویسندگی، کم پیش میآید که پسر استعداد و نبوغ پدر را به ارث ببرد، نباید متعجب این باشیم که روزی-روزگاری «هانی»، «هادی» دیگری نشود؟!
پذیرش این موضوع قطعا برای پرسپولیسیها بسیار خوب خواهد بود زیرا نه تنها باعث میشود آنها راحتتر با مرگ «نوروزی» کنار بیایند و مدام منتظر روزی نباشند که «هانی» جای خالی «پدر» را پر میکند، فشار را از روی «هانی کوچولو» هم بر میدارد که از همین امروز انصافا نباید نگران اینکه اگر مثل هادی نشود چه اتفاق شومی خواهد افتاد باشد و یا به این موضوع بیندیشد که آیا حق دارد که آینده خوب خود را جز با فوتبال بازی کردن پی ریزی نماید!؟
گذشته از این موضوع باید بپذیریم که پرسپولیس بازیکن اسطوره و کم نام و نشان انصافا کم ندارد و لذا اگر بایگانی شماره پیراهنهای بازیکنان متعصب و غیرتی پرسپولیس باب شود، شاید دو سه دهه دیگر، بازیکنانی که به عضویت این تیم محبوب پایتخت در میآیند، چارهای جز برتن کردن پیراهنهایی که شماره نامتعارف دارند، نخواهند داشت!
با همه این حرفها طرفداران قرمز باید به حق دل نگران هادی و رضایتش از آنها باشند و اینکه شاید در حیاتش آنطور که باید و شاید؛ گاهی وقت ها؛ قدردانش نبودهاند!
اگر چنین است-که حتما هست-باید بدانند که روح هادی الان بیش از هرچیز دل نگران همسر و فرزندانی است که خیلی زود و با فروکش آلام و رنجها و غمها، متوجه خواهند شد که در حالی که متاسفانه زندگی هنوز ادامه دارد، خانهشان دیگر «نان آور» ندارد!
از اینرو جا دارد که هواداران بیش از «هادی» که در موردش انصافا دیگر کار چندانی از هیچ کس بر نمیآید، هوای زن و بچههای او را داشته باشند و کمک کنند که تا آنجا که ممکن است به آنها از لحاظ مادی که بیشتریهای پدر و همسر از دست داده با معضلات و مشکلات آن حسابی، دست و پنجه نرم کردهاند؛ تا حد امکان کمتر سخت بگذرد! کاری که فتیلهاش میتواند به آسانی توسط «عادل فردوسیپور» و اختصاص بخشی از درآمدهای حاصله از پیامکهای گسیلی به «نود» روشن شود!