جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: چهارشنبه، 18 شهريور 1394     
چرا عصبی و بددهان شده‌ایم؟!

یادداشت وارده-  آرمان شهرکی؛ آنچه در پی آمده نمونه‌ای است از اظهارنظرهای خوانندگان فرارو پیرامون مطلب «حمله مفتی عربستان به فیلم محمد رسول الله (ص)»  منتشر شده در این سایت. با هم بخوانیم:
 
"آنچه واقعا توهین به اسلام است، ریخت نحس مفتی‌های سعودی است!" "بی‌پدر تمام مخیله کثیفش رو نژاد پرستی پر کرده. غاقل از اینکه شیطان پدر تمام نژاد پرستان عالم است". "اینجاست که باید گفت خفه بابا!" "چهار پایی بر او کتابی چند". "مجوس جدوابادتونه وهابی‌های شپشو! "مرگ بر آل سعود آدم کش مرگ بر ال سعود وهابی مرگ بر ال سعود کودک کش". "قیافه کریه ابن مردک ..کفرات داره". "موجود دو پای سبک مغز" "لعنت بر آل سعود!"
 
در سرزمینی که یکی از بزرگترین دیوارنگاره‌ها که تصویرگر یکی از جنگ‌‌های اساطیری شاهنامه بود پس از چندین ماه که صرف کشیدنش شد طی چند ساعت ناگهان زیر لایه عظیمی از رنگ محو شد و تندیس‌های هنری شعرا از میادین و کوی و برزن پایتخت به سرقت برده شد؛  کنشگری‌های دسته جمعی در سپهر عمومی بدلیل حسایست‌های سیاسی کمرنگ و به محاق رفت؛ و اخلاقیّات و معنویّات چنان از سکه افتاده که جز برای تفنن و ژست گرفتن نمی‌توان از آن سراغ گرفت؛ و پول بدل شد به بلای خانمان سوزی که حتی ریخت و پاش‌های آنچنانی در پارتیها و عروسی‌ها، پورشه‌سواری و حتی تظاهر به پولداری نیز نمی‌تواند گرهی از عقده‌های کور روانی افراد بگشاید؛ اینکه سخن گفتن خوب و آوای نرم به استثنایی بر قاعده «بد دهنی» بدل شود؛ جای شگفتی ندارد.
 
جیب ایرانی نحیف و نزار است؛ درست، اما این برای بددهنی‌اش توجیهی فراهم نمی‌آورد. این‌که ما از جایی خشمگینیم و دلمان پر از کینه و نفرت شده بزند جای دیگر، دردی دوا نمی‌کند.
 
فضای مجازی که پر شد از عقده گشایی‌های کاذب و مبتذل، آدمی واهمه دارد که مبادا فردای روز که دری به تخته خورد و معیارهای روزنامه نگاری‌و جریده‌نویسی با تساهل بیشتری وضع و تدوین شد؛ رسانه‌های مکتوب همه بشود پر از فحش و ناسزا. هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد؛ فضای رایگانی که برای «کامنت نویسی» فراهم آمده عرصه مجادلات لفظی مهوع نیست؛ نباید به روحمان غذای مسموم بخورانیم. ما که حتی برای آداب راه رفتن در خیابان و کوچه «اخلاق ناصری» را داریم و ادبیاتمان پر از گلستان‌های همیشه خوش است؛ چرا اینقدر عصبانی و بددهن شده ایم؟ 
 
الازهر و مُفتی‌های سعودی از دیرباز مدافع روایتی خاص از کتاب و سنت بوده اند که برای اهل نظر و تفحص تازگی ندارد. اما همانجا هم، چه در شبه جزیره و چه در شاخ آفریقا روایت‌های بعضا متضاد و متخالفی از روایات و متون مذهبی است. بله  از حکم به ارتداد دادن متفکر مصری نصرحامد ابوزید، تا قتل مصطفی عقاد و تا گردن زدن متولی آثار باستانیِ پالمیرا همه و همه بنیادگراییِ مذهبی است اما خاندان آل سعود و علمای الازهر تمامی سیاستمداران و محققین کشورهای عربی نیستند و مردمان آن سرزمین‌ها را نمایندگی نمی‌کنند.... پس واکنشهایی این چنین تند و پرخاشگرانه جز انعکاس نزول فرهنگ و اخلاق در مملکت خودمان گواه چه چیزی می‌تواند باشد؟
 
روزی در دل یک ظهر تابستانیِ گرم و داغ که اسیر بوروکراسیِ پیچیده مملکت شده بودم و در دلم- نه بر زبان اما همین هم بد است- به زمین و زمان فحش می‌دادم؛ به باغبان پیر و خسته‌ای برخوردم که در سایه ای نه چندان سیاه و سرد و دل انگیز، گوشیِ موبایل اش را به گوش چسبانده و به ترانه‌ای لاله‌زاری و سرخوش از عباس قادری گوش می‌داد؛ با خودم گفتم حتی همین هم خوب است همین ادبیات و ترانه‌های برخاسته از کافه‌های آن زمان به نسبت فحش و فضیحتِ شفاهیِ امروزی که شده سکه رایج در مراودات زبانی.
 
به دیدن اثر مجیدی نرفتم به دو دلیل مشخص: یک، در زمانه‌ای چنان سخت و طاقت فرسا به‌لحاظ اقتصادی و فرهنگی بهتر بود هزینه هنگفت ساخت این فیلم صرف ارتقاء جایگاه سینماگران و هنرمندان ایرانی می‌شد؛ از تقویت خانه سینما و اصناف سینمایی و بیمه هنرمندان عزیز گرفته تا تجهیز لابراتورها به سخت افزارها  و نرم افزاهای بروز. مراکزی همچون مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و بطور کل فیلمسازان مستقل و مستندسازان، نیازمند حمایت جدّی اند. نیازی به اینهمه هزینه و سپس منتظر گیشه نشستن نیست تا بخواهیم شهرهای بی سینمای کشور را سینمادار کنیم.
 
دو، که البته تا حدودی شخصی است؛ فکر نمی‌کنم که این فیلم در مقام قیاس با شاهکارهای مذهبی تاریخ سینما همچون اُردِت، فرشتگان بر فراز برلین، ژاندارک، آخرین وسوسه مسیح و... حرفی برای گفتن داشته باشد.  و ختم کلام و مهم‌تر از همه این‌که هیچ‌کدام از دو دلیل پیشین، سبب نشده تا به کسی/ مجیدی، نهادی یا دولتی ناسزا بدهم. حتی جانِ جهادی را هم محیط و آموزش بد به این روز سیاه نشانده که کِیف می‌کند از گردن زدن. بیایید با شمشیرهای آخته‌ای از کینه، گردن بریده ادبیات دیرپا و غنیمان را بر خاک بی‌فرهنگی نغلطانیم!



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: