محمد ایمانی در یادداشت روز امروز کیهان نوشت:
تقابل راهبردی آمریکا با ایران به «پیچیدگی» میل کرده است. این پیچیدگی حاصل ناکامیهای دهه اخیر آمریکا در منطقه غرب آسیا و باز طراحی تاکتیکهای پروژه «قرن جدید آمریکایی» و «خاورمیانه جدید» است. حرکت از جنگ سرد ماقبل 1990میلادی به جنگ سخت و مستقیم آغاز هزاره سوم (2001-2003) و سپس تقویت این روند با «جنگ نرم»، «جنگ هوشمند» و جنگهای «اطلاعات پایه» (اخلالگرانه، اختلالافکنانه و خرابکارانه) در چند سال اخیر جملگی از تحول و پیچیدگی بازی آمریکا در قبال جهان، منطقه و ایران حکایت میکند. پیچیدگی و پیچیدهسازی، ضمن آن که خبر از عملیات فریب - حیرتافکنی - میکند، اذعان به ناتوانی آمریکا در اعمال زور مستقیم از موضع ابرقدرت است. این پیچیدگیها را باید شناخت و برای دفاع یا حمله از ابتکارات و پیچیدگیهای مشابه استفاده کرد.
رژیم ایالات متحده و متحدان غربیاش پس از جنگ جهانی دوم (1945) تا سال 1979 روند قدرتافزایی را ادامه دادند و در این سال به واسطه انقلاب اسلامی با مواجهه قدرتمندی روبرو شدند که هنوز هم آثار استراتژیک آن را مشاهده میکنند. از دهه 1990 میلادی فروپاشی بلوک شرق کلید خورد و در کمتر از یک دهه تمام این بلوک فرو پاشید. سال 2 هزار میلادی طرح قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید نوشته شد و تا سال 2003، افغانستان و عراق به اشغال درآمد و سپس با حمله رژیم صهیونیستی به لبنان و غزه (2006-2008) ابعاد تازهای به خود گرفت.
رکن این رویکرد، اعلام و اعمال قدرت خشن و عریان بود اما از سال 2006 معلوم شد ماشین جنگی آمریکا و اسرائیل به چالهای بزرگ افتاده و بنابراین مسیر باید عوض شود. روی کار آوردن باراک اوباما در سال 2009 در حقیقت برای این تغییر مسیر از سادگی و عریانی به پیچیدگی و استتار بود؛ و هیئت حاکمه اصلی آمریکا روی دست چدنی خود دستکش مخملی نرم کشید حال آن که 6 سال ریاست اوباما، آتش جنگ و ترور و جنایت را در چهار گوشه غرب آسیا شعلهورتر کرده است.
بدهکاری آمریکا در این گذار 15 ساله از 4-5 هزار میلیارد دلار به بیش از 18 هزار میلیارد دلار صعود کرد و به تعبیر فریدمن همین ناکامیهای اقتصادی و نظامی و سیاسی آمریکا بر آن داشت که به جنگ نیابتی و جنگ هوشمند پناه ببرد. نسخه دوم جنگ نه تنها برای آمریکا آن هزینههای چند هزار میلیاردی را نداشت بلکه از چند جهت سودآور بود؛ هم دولتها و کشورهایی در این بلبشوی جنگ و نا امنی به آغوش آمریکا پناه میبردند، هم نیروی ممالک اسلامی صرف فرسایش و استهلاک یکدیگر میشد و هم مجتمعهای بزرگ صنعتی نظامی آمریکا میتوانستند قراردادهای هنگفت و زنجیرهای چند ده میلیاردی را با برخی کشورهای منطقه امضا کنند و در ضمن جای پای در حال از دست دادن را دوباره محکم سازند.
ماجرای مذاکرات هستهای میان ما و آمریکا به ویژه از سال 1390 (2011 میلادی) به بعد در متن این صحنه و نقشه بزرگتر اتفاق افتاده است. در همین بحبوحه بود که برخی چهرههای سیاسی و اقتصادی با افتادن در دام محاسباتی دشمن چنین تلقی یا تلقین کردند که وضع ما وضع شعب ابیطالب است و درست در همین مقطع رهبر حکیم انقلاب درحالی که مجوز مذاکرات را برای «اتمام حجت» - تعبیر دکتر صالحی از فرمایش رهبری- میدهند به صراحت و با اعتقاد کامل میفرمایند وضعیت ما وضعیت پیروز بدر و خیبر است، نه وضعیت شعب ابیطالب
. سند این ارزیابی را باید در پیشنهادهای مکرر آمریکا برای مذاکره در زمینه خروج از باتلاق خودساخته در افغانستان و عراق و سوریه جستوجو کرد؛ هر چند که آمریکاییها هرگاه احساس کردهاند خرشان از پل گذشته، دوباره یابو برشان داشته و علیه ایران شلتاق کردهاند.
رهبر معظم انقلاب عرصه چالش راهبردی با آمریکا را از سال 1990 (فروپاشی شوروی) تا پیروزیهای جبهه مقاومت در عراق و لبنان و فلسطین و سوریه و بحرین مدیریت کردند تا آنجا که به تصریح آقای خرم مشاور وزیر خارجه در مصاحبه با «فرارو»، «اولین باری که آمریکا غنیسازی در ایران، در مقیاس 5 درصد را پذیرفت به سال 1391 و نامه رسمی اوباما به مقام معظم رهبری برمیگردد. اوباما در آن نامه اعلام کرد حاضر به پذیرش غنیسازی ایران است. این ]پذیرش غنیسازی[ چیزی نبود که در مذاکره به دست آمده باشد.»
در واقع آنچه امروز دولت آمریکا با شیادی به عنوان امتیاز به دولت آقای روحانی میفروشد، تعهدی بود که از سر نیاز در سال 1391 مطرح کرده و پادشاه عمان را واسطه قرار داده بود. جالب اینکه دکتر صالحی در مصاحبه با ویژهنامه روزنامه ایران (13 مرداد 94) پس از بیان روند نامه اوباما و اعلام بیاعتمادی رهبر معظم انقلاب و سپس تأکید معظمله مبنی بر اتمام حجت که منجر به 2 دورمذاکره در سال 90 و اسفند 91 در عمان میشود، میگوید: «]پس از انتخابات خرداد [92 آقای روحانی وقتی در جریان جزئیات این مذاکرات قرار گرفتند، برایشان باور پذیر نبود... وقتی گزارش مکتوب و شفاهی را دادم آقای روحانی در ابتدا خیلی با تعجب برخورد کردند و برایشان باورکردنی نبود.» (بگذریم که آقای هاشمی با بیانصافی میگوید دولت سابق چون پشتوانه مردمی نداشت نتوانست از این فرصت مذاکره استفاده کند؛ انگار که مثلا 24/5 میلیون رأی رئیسجمهور سابق حقالناس و رأی مردم نبود و مثلا 18 میلیون رأی رئیسجمهور فعلی رأی مردم است!)
حریف آمریکایی در این مصاف عملیات در چند محور اقتصادی، سیاسی، رسانهای و دیپلماتیک را در دستور کار داشت که از متن آن، دور جدید تحریمهای اقتصادی از سال 90 رونمایی شد و در اواخر این سال و اوایل سال 91 با مساعدت جریان اخلال و تروریسم اقتصادی داخلی به اجرا درآمد. رهبر انقلاب در برابر این تدارک نیز چند سال قبل از آن که نقشه دشمن به اجرا درآید- یعنی از سال 86 به بعد- ضمن رصد موقعیت، نسخه اقتصاد مقاومتی و ضرورت رسیدن به نقطهای که اگر اراده کردیم، در چاههای نفت خود را ببندیم، را مطرح کردند اما متأسفانه چند اتفاق تلخ دراین عرصه به نفع دشمن عمل کرد؛ یکی غفلت برخی اجزای دولت دهم از تدارک دشمن و اردوکشی به سمت جبهه اقتصادی. دوم، استقبال برخی رقبای دولت وقت از تک اقتصادی دشمن به عنوان گرانیگاه تسویه حساب با دولت و رئیسجمهور. و سوم، استفاده دشمن از ظرفیتهای درون کشور برای به هم ریختن بازار و دامن زدن به تورم انتظاری.
یعنی بخشی از سرمایههای خودی در بخشهای خصوصی یا دولتی و عمومی به واسطه کارهایی نظیر خرید انبوه سکه و ارز (مثلا در سال 90) - یا مشابه آن در سالهای قبلتر یا بعدتر در عرصه ملک و زمین- صرف بلوکه کردن (تحریم داخلی) و ایجاد تقاضای مصنوعی در برابر ثابت بودن یا کاهش عرضه شد و عملا به تلقین بیثباتی اقتصادی و تورم انتظاری کمک کرد؛ فارغ از اینکه جریانهای سرمایهسالار بهایی و وهابی و سلطنتطلب یا غربگرا چه قدر فعال شده بودند.
یک بار دیگر ابعاد این مصاف بزرگ را مرور کنید. آمریکا از ضعیفترین موضع اعلام میکند غنیسازی در ایران را میپذیرد؛ از جمله به خاطر اینکه در جنگ نیابتی داخلی ایران (فتنه 88) نیز بازی را باخته و شبکه 20 سال فراهم شده را سوزانده است اما جریان آلوده داخلی پیغام میدهد که به اقتصاد و معیشت مردم بزنید تا بتوان بیثباتسازی را دوباره به اجرا گذاشت یا در انتخابات میوه آن را چید. تولید و تکثیر منابع قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه به انضمام نمایش قدرت ملی نظام از کف خیابان تا پای صندوقهای رأی یک پیام را به دشمن میدهد و نگاه استراتژیک جریان تجدید نظر طلب یا «اصالت قدرت» به تاکتیک مذاکره و سپس اظهار بیچارگی و استیصال نسبت به آمریکا در بحبوحه فاز جدید مذاکرات (از مهر 92 تا به امروز) پیامی کاملا متناقض را مخابره میکند.
این تفاوت هدایت اسلامی-ملی رهبر معظم انقلاب با نگاههای باندی، جناحی یا بزککارانه به موضوع مذاکره با دشمن است. حدفاصل سال 90-91 که دشمن از موضع ضعف پای مذاکره آمده بود، طیفهای «مأمور دشمن»، «غافل از دشمن» و «فرصتطلب سیاسی-اقتصادی»، دانسته و ندانسته چنان در نقشه و زمین دشمن بازی کردند تا این فرصت تبدیل به تهدید شود و ملت ما به جای طلبکاری در مذاکرات، بدهکار شود. چرا که مثلا در همین دوره اگر فلان حزب و طایفه، دنبال به زیر کشیدن رقیب سیاسی به هر قیمت است و به جای ارائه نسخه کارآمد اقتصادی و مدیریتی، تنها کلیدگشایش اقتصادی را در انفعال مقابل آمریکا قلمداد میکند، فلان بانک شبهخصوصی با سرمایه مثلا 1300 میلیارد تومانی، دنبال سود 10 هزار میلیارد تومانی فقط در سال 91- از قبل سکه و ارز و...- است؛ حتی اگر این تجارت سیاه منجر به رقم خوردن تورم 33-4 درصدی و فشار بر معاش مردم شود؛ یا مثلا اگر فلان شرکت خودروسازی دولتی پل معامله هنگفت اقتصادی به این بانک خصوصی فعال در حوزه صرافی میزند، امروز روزنامههای حامی دولت از صرافی همین بانک خصوصی به عنوان عامل 3 نرخی شدن ارز در بازار نام میبرند در حالی که دولت دنبال تکنرخی کردن ارز است!
راهنماییهای کلیدی رهبر معظم انقلاب به دولت فعلی و قبلی تفاوتی نکرده است. ایشان در دیدار امسال دولتمردان بر ضرورت تشکیل ستاد فرماندهی اقتصادی تاکید ورزیدند. متأسفانه نه تنها این ستاد عالی فرماندهی مسکوت و مغفول مانده بلکه اکنون رسانههای حامی دولت از اختلافات متعدد میان مقامات اقتصادی ارشد کابینه خبر میدهند و این یعنی این که دولت از فقدان برنامه و نقشه راه اقتصادی دولت رنج میبرد. اگر دیروز ادعا میشد باتوافق هستهای 150 میلیارد دلار آزاد میشود، حالا میگویند رقم پولهایی که احتمالا آزاد میشود 3 تا 5 میلیارد دلار است. اگر دیروز ادعا میکردند توافق هستهای معجزه میکند، اکنون آقای لیلاز به عنوان عضو اقتصادشناس مرکزیت کارگزاران صراحتا به روزنامه آرمان میگوید «آثار لغو تحریمها پیشخور شده و به خاطر کاهش قیمت نفت، از جیب ایران رفته است.»
آیا 7-8 ماه پیش که منتقدان مکرر به دولتمردان هشدار میدادند همه همت و تمرکز خود را صرف توافق نکنید یا برخی حامیان دولت بیخودی دم از اخوت با «برادر ملک عبداله» یا ملک سلمان نزنند، چرا کسی گوشش بدهکار نبود؟! و حالا که تجارب جدیدی کسب کردهایم، آیا نباید دولت محترم و دیگر دستگاهها نظیر مجلس و قوهقضائیه، نقشه دشمن را بازخوانی کنند و اولویت را به آوردن ظرفیتهای بومی و ملی پای کار اختصاص دهند؟ این معنای 2 بار دعوت رهبر معظم انقلاب است مبنی بر اینکه «برای مبارزه با استکبار آماده باشید» و «همه خودشان را آماده نگه بدارند، همه آماده باشند. نیروهای مؤمن و اصیل و معتقد در سرتاسر کشور آماده به کار باشند. آماده به کار به معنای آماده جنگ نیست، یعنی هم آماده کار اقتصادی باشند، هم آماده کار فرهنگی باشند، هم آماده کار سیاسی باشند، هم آماده حضور در میدانها و عرصههای مختلف باشند؛ در مقابل این جهتگیریهای دشمنان - که دشمنان شب و روز نمیشناسند- ما هم بایستی شب و روز نشناسیم و همه آماده باشیم.»
حق مطلب ادا نمیشود اگر نگوییم که مولای ما به اقتضای مسئولیت ولایت، بار ضعفها و غفلتها و کمکاریها و احیانا برخی کمفروشیها را بر دوش کشیده و این تأسی به سنت امیرمؤمنان علیهالسلام است. در زیارت روز مبعث امیرمؤمنان عرض میکنیم «برای مؤمنان آن هنگام که عائله تو شدند، پدری مهربان بودی؛ پس به دوش کشیدی آنچه از برداشتنش ناتوان بودند و پاسداشتی آنچه را تباه کردند و نگاه داشتی هرچه را که سستی ورزیدند. کمر همت بستی وقتی ترسیدند. استقامت ورزیدی هنگام بیتابی آنان. هرگز بصیرت تو ضعیف نشد و هرگز نترسیدی. مانند کوهی بودی که گردبادها و توفان او را از جا نمیکند.»