با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، برای دولت ایالات متحده تصوری جدید و غیرمنتظره به لحاظ ارزیابیهای راهبردی در کشورمان به وجود آمد که اساساً تمامی برنامههای بلندمدت آمریکا برای تسلط بر تمام منطقه را در معرض شکست کامل قرار داد. در اولین اظهار نظر خارجی، موشه دایان وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی اذعان کرد زلزلهای در ایران به وقوع پیوسته است که خاورمیانه را خواهد لرزاند و به دنبال آن، دنیا خواهد لرزید.
به این ترتیب از همان آغازین روزهای پس از انقلاب، ایالات متحده برای براندازی و سرنگونی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران برنامهریزیهای دقیقی تدوین نمود. طرحهایی در فواصل زمانی کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت در اندیشکدهها و نهادهای استراتژیک آمریکا تنظیم گردید و حتی به صراحت اعلام شد در طراحی این برنامهها از سازمانهای اطلاعاتی انگلیس، فرانسه و آلمان استفاده شده است.
توطئههای شیطان بزرگ برای براندازی جمهوری اسلامی عمدتاً بر سه محور استوار بود:
1- تغییر رفتار دولت و ملت ایران. بدین معنی که کشورمان در برخورد با نظام سلطه و سایر کشورها از مواضع انقلابی عدول کرده و همزبان با شکل متعارف در سایر نقاط دنیا، تعامل داشته باشد.
این گام، برای استحاله تدریجی به این منظور در دستور کار بود که عملاً تنها یک نام از جمهوری اسلامی باقی نماند؛ مانند برخی کشورهای دیگر که نام جمهوری اسلامی را یدک میکشند اما در مقام عمل، متحد آمریکا به شمار میآیند. این گزینه همچنان روی میز است و طرحهای جدید در حال ارائه هستند.
2- براندازی از بیرون. برای تحقق این هدف، جریان پیچیده تهاجم گسترده نظامی علیه ایران کلید خورد و به همین دلیل، انتظار داشتند تا نظام اسلامی را ظرف یک هفته الی ده روز توسط ارتش بعث صدام به اصطلاح سرنگون کنند.
با آشفته شدن رؤیای آمریکایی در عملیاتی شدن این طرح، دشمن دریافت که در تمام تحلیل خود نسبت به ایران دچار اشتباه شده و برخلاف انتظار، جنگ عملا به تثبیت و توسعه نفوذ ایران منتهی گردید.
نیروهای مسلح ما که کمترین تجربه جنگی و کمترین برنامه را برای فعالیت نظامی و دفاعی داشت، با مشتی پر و تجربیاتی گرانبها از میدان جنگ خارج شد. با گذشت بیش از دو دهه از پایان جنگ، ثابت شد که ایران از تجربیات هشت سال دفاع مقدس توانسته است دستاوردهای فراوان اطلاعاتی، امنیتی، دفاعی و تسلیحاتی بیندوزد که طبعاً چنین امری به هیچ روی، مورد انتظار واشنگتن نبود. حضرت امام(ره) در یکی از فرازهای بیانات خود فرمودند این جنگ برای ما خیرات و برکات فراوانی داشت که بعدها به آن پی برده خواهد شد.
3- فشار از طریق همسایگان و محاصره ایران. این برنامه از سال 1368 طراحی و اجرایی گردید به نحوی که ایران به طور کامل توسط همسایگان معاند محاصره گردد. تاسیس طالبان در افغانستان و سایر گروههای تروریستی، حمله اشغالگرانه به عراق و افغانستان از جمله مؤلفههای طرح سوم استکبار برای ایران بود که حتی با ساماندهی و تجهیز گروههای تکفیری در سالهای اخیر نیز نتوانستند به اهداف خود دست یابند. دونالد رامسفلد در اظهار نظری قابل تأمل که مهر تایید بر شکست این برنامه به شمار میآید گفته بود: ما عراق را اشغال کردیم و یکی از متحدین خود را برداشتیم، اما یکی از مقلدین آیتالله سیستانی رئیس کشور عراق شد!
نکتهای حائز اهمیت در این میان طرح پرسش علت آشتیناپذیری ایران با آمریکا است و این سوال بدین جهت قابل توجه است که رفتار آمریکا با ایران از اساس با نحوه رفتار این کشور با سایر مخالفینش متفاوت و ناهمگون است. انقلاب اسلامی حداقل سه ویژگی دارد که آمریکا به هیچ عنوان آن را برنمیتابد: اول، استقلالطلبی. بدین معنی که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تحت هیچ شرایطی زیر بار سلطه نمیرود و خواهان آن است که سایر کشورها در مقابل نظام سلطه و سرمایهداری بایستند و مانند ایران به الگوی مقاومت تبدیل شوند. دوم، قدرت نرم و فرهنگی. گسترش موج گرایش به اندیشههای انقلابی و اسلامی به شدت آمریکا را نگران کرده است و لذا برای مقابله با آن موضوعاتی نظیر هلال شیعی و برنامه ایران برای تسلط بر کشورهای سنّی مذهب مطرح شده است. سوم، موضع ضدصهیونیستی. این موضع به هیچ وجه قابل تحمل نیست و استکبار معتقد است برای حفظ موجودیت رژیم کودککش، لازم است نظام اسلامی ایران ساقط شود زیرا به درستی از منقضی شدن عوامل بقای رژیم صهیونیستی نگرانند. از سوی دیگر، متحدین آمریکا در منطقه موجودیت خود را به رژیم صهیونیستی گره زدهاند و به خطر افتادن این رژیم به معنای تهدید شدن بقای عمر کشورهای مرتجع منطقه است.
طرحهای بیرونی طی دو دهه به نتیجهای منجر نشد و در دهه سوم انقلاب به براندازی از درون نظام پرداختند. وقایع و فتنههای سالهای 78 و 88 در این راستا قابل تحلیل است. دولتمردان آمریکا گمان میکردند با درگیریهای داخلی و انقلابهای مخملین میتوانند یا ایران را تسلیم خواست خود کنند و یا نظام را براندازند. تصویب طرح تحریمهای ضدایرانی داماتو در کنگره آمریکا در سال 77، تبلیغات گسترده علیه نظام اسلامی، طرح موضوع خطر هستهای ایران و اتهامات حقوق بشری در کنار توطئههای تفرقهافکنانه و جریانسازیها همه و همه باید در پازل براندازی از درون تحلیل و تفسیر شوند. استکبار با بهرهگیری از تنوع حزبی و چند تکه کردن مردم در پوشش به جامعه مدنی و تاسیس سازمانهای مردم نهاد (ان. جی. او ) بر خلاف رهنمودهای امام و مقام معظم رهبری در راستای اصل وحدت، به طرحهای خود برای فرسایش نیروهای انقلاب و سرمایه اجتماعی از رهگذر رقابت، جدایی و مقابله سرعت بخشید و به یقین به این روش نیز ادامه خواهد داد.
بنابراین در شرایط فعلی، تاکید و تصریح اندیشکدههای بلومبرگ و امریکن اینترپرایز بر بهرهگیری باراک اوباما از توافق هستهای برای تغییر ماهوی سیاستهای تهران و نهایتاً تغییر نظام جمهوری اسلامی، در راستای برنامههای براندازی گذشته با صرفا ابزاری جدید قلمداد میشود که با عنایت به نزدیکی دو رویداد مهم سیاسی (انتخابات مجلس و ریاست جمهوری) پیشبینی میشود دولت آمریکا و غرب به حجم مداخلات خود بیافزایند. تردیدی نیست که فتنه احتمالی بعدی آنان نیز ناکام خواهد ماند و بر دلسوزان نظام لازم است با فراست نقشههای آتی دشمن را دریابند و برای آن تدبیر کنند.