جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: دوشنبه، 28 فروردين 1402     
استاد دانشگاهی که مجبور به استعفا شد و کافه راه انداخت

 اعتماد نوشت: دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز اگر از این به بعد گذرشان به قلعه هزاردر آبدانان بیفتد همان حوالی به دیدن استادشان می‌روند، نه در دانشگاه که در یک کافه رستوران با فضایی خاص. تابلوها، میز و صندلی، کتابخانه و حتی دستگاه فر کافه رستوران را همان معلمی ساخته که در کلاس درس و دانشگاه از آمایش سرزمین و جغرافی می‌گفت.

استاد دانشگاهی که مجبور به استعفا شد و کافه راه انداخت
 
دکتر «مرتضی نعمتی» از سال ۸۹ تا شهریور ۱۴۰۱ استاد و عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز بود، اما روز‌های پایانی تابستان گذشته مجبور به استعفا شد. حالا در همان محله کودکی‌هایش؛ همانجا که به دنیا آمد و پدر آجر به آجر خانه‌هایش را روی هم گذاشت، کافه رستوران هزاردر را افتتاح کرده و از ۲۵ اسفند ماه در آنجا مشغول است.
 
تغییر مسیر با یک اشتباه سیستمی
 
سال‌های آخر دهه ۷۰، هدف مرتضی نعمتی جامعه‌شناسی بود ولی جغرافی دانشگاه شهید چمران اهواز قبول شد. ۲۵ سال پیش خطای سیستمی او را برخلاف علاقه و اولویت‌های انتخابی‌اش به رشته دیگری برد. در واقع جغرافی دانشگاه شهید چمران انتخاب چهل و هشتم نعمتی بود و از آنجایی که رتبه ۳۹ کنکور علوم انسانی را داشت، فکر می‌کرد حتما در رشته مورد علاقه‌اش قبول می‌شود و حتی آن را صد درصد زده بود، اما اشتباه سرنوشتش را تغییر داد. اعتراض‌ها هم بی‌نتیجه ماند.
 
این ماجرا تراژدی زندگی او شده بود، ترم اول و دوم حتی قصد انصراف داشت ولی به اصرار برخی همکلاسی‌ها و اساتید از جمله دکتر کامران رضایی جعفری ماند، نه تنها علاقه‌مند شد که این رشته را تا مقطع دکترا در دانشگاه تهران ادامه داد. یک سال را برای فرصت مطالعاتی در دانشگاه یو. سی. سی گذراند. می‌توانست در ایرلند بماند، اما برگشت؛ این خاک را دوست داشت و جنوب و آبدانان و محله هزاردر آبدانان و قلعه را. وقتی هم که استاد دانشگاه چمران شد، هنوز دکتر رضایی جعفری، عضو هیات علمی گروه جغرافیا و برنامه‌ریزی شهری دانشگاه شهید چمران اهواز بود، اما او را هم سال ۹۹ به شکل توهین‌آمیزی بازنشسته کردند.
 
مرعوب و مدیون نشدم
ماجرای استعفای اجباری مرتضی نعمتی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز، بحث دیروز و امروز نیست. اگر چه اوایل پاییز سال گذشته پس از ۱۲ سال کار از دانشگاه کنار گذاشته شد، اما از سال‌ها قبل پرونده‌ای در جریان بود. حالا هم معلوم نیست سرانجام کنار گذاشته شده، اخراج شده، با استعفای او موافقت شده یا به قول معروف «استعفا داده شده» است. نامه استعفایش را ۲۳ شهریور سال گذشته نوشت. پاسخی ندادند، حقوقش را مهرماه قطع کردند و در حالی که مدت قراردادش تمام نشده بود واحدهایش را توسط استادان دیگری ارایه کردند.
 
آنطور که او درباره دلیل استعفا و اعتراضش می‌گوید حدود ۶-۵ سال پرونده تبدیل وضعیت او را بلاتکلیف گذاشته‌اند در حالی که در دو بُعد آموزشی و پژوهشی برآیند مثبتی داشته است: «نمرات کلاسم بالاتر از متوسط میانگین گروه و دانشگاه بود و از سال ۹۶-۹۵ تمام مدارک لازم در بُعد پژوهشی را داشتم، اما در هر دو بُعد من را بلاتکلیف گذاشتند. از مقطعی به بعد پرونده‌ام را در بُعد پژوهشی بایکوت کردند. پرونده را به قدری معطل کردند که قوانین دستورالعملی تغییر یافت. به جایی رسید که به دوستانم می‌گفتم مایلم استادیار از دنیا بروم ولی پرونده تبدیل وضعیتم به دلیل ارتباط آن با پرونده استخدامی، برای من حیاتی بود.»
 
پرونده تبدیل وضعیت او را هم دو مرحله برگشت دادند هر بار به یک بهانه؛ یا در گزینش دانشگاه رد می‌شد یا می‌گفتند صلاحیت عمومی‌تان تایید نشده: «صلاحیت عمومی در واقع عنوانی برای تحت فشار قرار دادن اساتید است. در نهایت از آن‌ها خواستم واضح اعلام کنند در چه بخشی رد شده‌ام، چون هیات علمی صفر کیلومتر نبودم. گفتم اگر پرونده آموزشی، پژوهشی و اخلاقی من کوچک‌ترین خط ناخوانا، کج و کم‌کاری دارد حاضرم کناره‌گیری کنم و حتی حقوقم را بر می‌گردانم. در نهایت هم سربسته گفته شد که حرف‌های بوداری در کلاس گفته شده.»
 
شهریور که همه تلاش‌هایش بی‌نتیجه ماند قبل از استعفا، فیلمی اعتراضی منتشر کرد و درخواست کرد یا او را تبدیل وضعیت کنند یا بگویند دلیل بلاتکلیفی چیست: «عضو هیات علمی دانشگاهی که برآیند مثبتی داشته باید اعاده حیثیت کند. وقتی باز پاسخی داده نشد، استعفایم را نوشتم. البته در این چند ماه دانشجویان توماری تهیه کردند و تعدادی از همکاران دانشگاهی با رییس دانشگاه جلسه حضوری گذاشتند. خواستند که برگردم ولی گفتم در صورتی برمی‌گردم که شخصیتم حفظ شود، اما دیدم علاوه بر تضییع حق و حقوقم می‌خواهند برای برگشت حق سکوتی هم بگیرند. نرفتم و آخرین بار در گروه دانشگاهی برایشان نوشتم، مرعوب نشدم و مدیون هم نمی‌شوم. «مرعوب‌سازی» و «مدیون‌سازی» دقیقا دو شیوه مکمل در «اهلی‌کردن» دانشگاهیان معترض است. ابتدا سامانه مرعوب‌کننده فرد را در آستانه دره و سقوط قرار می‌دهد و سپس افرادی میانه‌رو و ظاهرا خیرخواه پیدا می‌شوند تا میانه‌داری و ریش سفیدی کنند. تا مدیون آن چهره رحمانی باشی.»
 
روز‌های سختی که آسان شد
 
چند ماه اول را سخت گذراند. در واقع قطع حقوق و شرایط پیش آمده شیرازه زندگی نعمتی را به هم ریخته بود. دنبال راه‌اندازی کسب‌وکار بود و از آنجایی که در هنر‌های تجسمی، صنایع دستی، خطاطی، ساخت تابلو‌های نقش برجسته و کاشی شکسته و تدریس موسیقی، دستی داشت به همه آن‌ها فکر کرد. مجوز فروش صنایع دستی هم دریافت کرد ولی سرمایه زیادی لازم داشت. رستوران تنها گزینه‌ای بود که با توجه به شرایط مالی و تجربیاتش در آشپزی برای او مقدور شد چرا که می‌توانست بخش‌های زیادی از کار را خود انجام دهد.
 
«تمام تجهیزات رستوران مانند فر از طراحی تا پیاده‌سازی، میز و صندلی‌ها، دکوراسیون از تابلو‌ها گرفته تا کتابخانه را خودم آماده کردم و طراحی و معماری ساختمان، جوشکاری تا کار‌های جزیی آن را انجام دادم. کمترین هزینه را داشت، چون اگر می‌خواستم به افراد دیگری سفارش دهم، هزینه بسیار بیشتر می‌شد. پیتزایی هم که حالا در منو دارم با دستور پخت خاصی آماده می‌شود. از ده روز پیش هم آن را به دو خانم آشپز رستوران آموزش داده‌ام و حالا به پخت آن نظارت دارم. ساندویچ ایرلندی عنوان دیگر در منوی کافه رستورانم است در حالی که اصلا در ایرلند چنین ساندویچی وجود ندارد. زمانی که برای فرصت مطالعاتی در این کشور زندگی می‌کردم با الهام از نوعی غذای ایرلندی آن را تهیه کردم و بسیار هم مورد توجه مردم قرار گرفت.»
 
آدمِ رشید نمی‌خواهند
 
نعمتی در محله هزاردر آبدانان به دنیا آمده است، اما سال ۶۴ از آنجا به محلی دیگر رفتند و وقتی به آنجا برگشت به نوعی ساکن جدید محله محسوب می‌شد، چون قبل از افتتاح همراه کارگر‌های دیگر در کافه رستوران کار می‌کرد. به تدریج که مردم نسبت به او شناخت پیدا کردند احترام‌ها بیشتر شد.
 
روز‌های نخست بعضی اعضای خانواده او را نهی کردند حتی پدر که از قدیم بسیاری از خانه‌های هزاردر را بنایی کرده بود، اما در نهایت برآیند همه این اتفاقات را مثبت ارزیابی می‌کند: «نگرانی‌های پدر هم بیشتر به خاطر آن نگاه سنتی و محافظه‌کارانه بود ولی در ادامه همه حمایت کردند. خوشبختانه جامعه هم درک می‌کند و می‌فهمد این فرد تاوان صداقت خود را می‌دهد. در این ۸-۷ ماه به ویژه در دو ماه گذشته فرصت‌های زیادی برای مهاجرت داشتم، اما قاطعانه پاسخم به آن‌ها نه بوده است، چون صادقانه اینجا را دوست دارم.‌ای کاش در دانشگاه شرایط زیست انسانی و شرافتمندانه وجود داشت. سال ۸۸ هم که به عنوان دانشجوی مهمان در دانشگاه یو. سی. سی برای فرصت مطالعاتی ایرلند بودم فرصت ماندنم بود ولی به همان دلیل که گفتم، نماندم. متاسفانه سیستم دانشگاهی آدم رشید و شرافتمند نمی‌خواهد. قصد توهین به به همکارانم را ندارم. می‌دانم آن‌ها هم هر کدام شرایط خود و معذوریت‌هایی دارند. گاهی در میان دوستان گفته ام اتفاقا من اصولگرا هستم به این معنا که به اصولم، صداقت و حقیقت پایبند هستم، چون وظیفه ما پایبندی به حقیقت است. در دانشگاه روش‌شناسی علوم انسانی در جغرافیا درس داده‌ام و همیشه هم گفتم که گزاره‌ای علمی است که صادق باشد. این اصل روش‌شناختی است و ارزش اخلاقی هم دارد ولی متاسفانه در کشور ما راست گفتن تبدیل به کار سیاسی شده است. کافی است از صبح بیدار شوید و راست بگویید کارتان لنگ می‌شود یا سیستم شما را اذیت می‌کند.»
 
او درباره جغرافی، رشته تحصیلی خود می‌گوید که هیچ‌وقت نگاه درستی نسبت به آن وجود نداشته است: «به گمان بسیاری جغرافی فقط کوه و دشت و دره است در حالی که نوعی نگاه خاص به انسان و محیط دارد و در واقع رابطه این دو را بررسی می‌کند. بی‌نظمی در عرصه فعالیت کشور ما به دلیل نبود نگاه جغرافیایی و آمایشی است. گاهی در دانشگاه به من می‌گفتند، رشته شما چه ربطی به این مسائل دارد در حالی که یک جغرافی‌دان به معنای کلاسیک نمی‌تواند نسبت به آشفتگی‌های فضایی عرصه‌های زیستی بی‌تفاوت باشد و نگاه انتقادی دارد. در زمان صحبت درباره مباحث آمایشی نمی‌توان نسبت به شیوه حکمرانی بی‌تفاوت بود و ناخودآگاه نسبت به سیستم انتقاداتی مطرح می‌شود. دقیقا از همین ماجرا می‌توان رگه‌های رد شدن صلاحیت عمومی من را پیدا کرد.» چند هفته پس از استعفا و همزمان با اعتراضات مردمی در نقاط مختلف کشور از جمله آبدانان در نامه‌ای نسبت به برخورد قهری با تجمعات هشدار داده بود که در شبکه‌های مجازی هم بازتاب گسترده‌ای داشت و بعد‌ها هم بابت همان نامه احضار شد: «دیدم فضا در حال کشیده شدن به سمت التهاب شدید است و، چون شناخت کاملی از بافت فرهنگی منطقه دارم در همان متن، بر اساس رشته دانشگاهی‌ام خطاب به نهاد‌های امنیتی آن نامه را نوشتم.»
 
مرتضی نعمتی در سال‌های گذشته چند هنر و حرفه را کنار هم دنبال کرده. اجرای تابلوی گلی در سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌های کشور که تکه‌هایی از نقش جهان اصفهان، چغازنبیل و تخت جمشید در آن به تصویر کشیده شده را زیر نظر فرناز جهان‌بین و با امضای این هنرمند زن نقاش انجام داده است. می‌گوید که در ایلام اولین کسی است که مدرک مربیگری صعود‌های ورزشی از فدراسیون را دریافت کرده که می‌تواند به عنوان شغل هم باشد و سوارکاری و دوچرخه‌سواری کوهستان را به صورت جدی دنبال کرده و حدود پنج سال هم در حوزه ورزش‌های رزمی فعالیت داشته است. تجربیاتی در زمینه روزنامه‌نگاری، هنر و حتی ساخت تابلو دارد.
 
زمان دانشجویی سه تار درس می‌داد. کمانچه و تار هم دست می‌گیرد حتی گاهی هم در کافه رستوران. در زمان دانشجویی هم همراه گروهی بین‌المللی موسیقی با «لییم اُو مانولای» خواننده ایرلندی اجرایی در دانشگاه یو. سی. سی داشته است. در حوزه پژوهشی حدود ۸-۷ سال در شرکت‌های مشاوره، پروژ‌های مختلف گردشگری یا ساماندهی اقتصادی- اجتماعی از جنوب کشور و بوشهر تا تهران و منطقه ۸، کیش، قشم و بندر انزلی داشته است. معتقد است که آشپزی، انتخاب کافه و رستوران داری برای او از سر استیصال نبوده و هیچ دوره خاصی هم در این زمینه ندیده است، اما حالا نتیجه کار رضایتمند بوده است. «قبل از اینکه رستوران ترند شود مردم به خاطر کیفیت کار رضایت داشتند و بعد از آن هم خیلی لطف کردند. بعد از رسانه‌ای شدن ماجرا در اینستاگرام حدود ۵ هزار پیام خصوصی از سوی مردم داشتم. مطمئن هستم بسیاری از اعضای هیات علمی دانشگاه‌ها هم که استثمار شده‌اند اگر در حوزه‌های دیگری ورود کنند حتما موفق هستند، اما بخشی به دلیل علاقه و بخشی به دلیل عادت در این سیستم ماندگار شدند.»



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: