همشهری نوشت: شامگاه ششم تیرماه زنی جوان با اورژانس تماس گرفت و برای نجات زنی سالخورده درخواست کمک کرد. نیروهای اورژانس دقایقی بعد در خانه زن سالخورده که آپارتمانی مجلل در طبقه سوم ساختمانی مسکونی در حوالی گیشا بود حاضر شدند اما این زن جان باخته بود و تلاش نیروهای اورژانس برای احیای وی فایدهای نداشت.
زن جوانی که با اورزانس تماس گرفته بود مدعی بود که وظیفه نگهداری و انجام کارهای خانه متوفی را بهعهده دارد و زن سالخورده بهدنبال حمله سارقان به خانهاش جان باخته است.
بررسیها حکایت از این داشت که متوفی یکی از مدیران اسبق شهرداری بوده است که سالها قبل بازنشسته شده و در آپارتمان خود به تنهایی زندگی میکرد. او به تازگی برای انجام کارهای خانهاش از طریق یک شرکت خدماتی زنی ۳۷ساله به نام فریبا را استخدام کرده و این زن از حدود ۴۵روز قبل از حادثه کارش را در خانه متوفی شروع کرده بود.
فریبا درباره جزئیات ماجرا به کارآگاهان گفت: حدود ساعت۲۲:۳۰ بود که زنگ خانه به صدا در آمد. آیفون را برداشتم و مردی جوان درحالیکه بستهای در دست داشت مدعی شد که از طرف شهرداری، بستهای برای خانم مهندس(متوفی) آورده است. در ورودی ساختمان را به روی او باز کردم و دقایقی بعد مرد جوان به مقابل در واحد رسید.
وی ادامه داد: مرد مرموز ماسک بهصورت داشت و دور پیشانیاش هم دستمالی پیچیده بود. وقتی در واحد را باز کردم ناگهان چاقویی از جیبش بیرون آورد و مرا تهدید به قتل کرد. او با تهدید مرا به داخل یکی از اتاقها کشاند و این در حالی بود که با ورود او متوفی بهشدت ترسیده بود.
فریبا گفت: مرد مسلح وقتی مرا داخل اتاق حبس کرد به سراغ پیرزن رفت و او را هم تهدید کرد و گفت که اگر صدایش دربیاید جانش را میگیرد. صدای کتک خوردن متوفی را میشنیدم که بهنظر میرسید مرد مهاجم با مشت و لگد به جانش افتاده است. او میخواست بداند جای طلا و جواهرات کجاست تا آنها را سرقت کند اما ناگهان صاحبخانه ساکت شد. سارق خشن هم که ظاهرا ترسیده بود به سراغ من آمد و جای پول و طلاها را پرسید اما من خبر نداشتم. بعد از من خواست تا به اورژانس زنگ بزنم و گفت حال پیرزن خوب نیست و جانش در خطر است. مرد سارق که ترسیده بود، موفق به سرقت نشد اما همان موقع یک فرش دستباف گرانقیمت را روی دوشش گذاشت و از خانه فرار کرد. من هم سراسیمه به اورژانس زنگ زدم و درخواست کمک کردم.
ردپای یک آشنا
به دستور قاضی محمدتقی شعبانی، بازپرس جنایی تهران، جسد متوفی که آثار ضرب و جرح روی بدنش وجود داشت به پزشکی قانونی انتقال یافت. اگرچه در ابتدا بهنظر میرسید فریبا (خدمتکار مقتول) با سارق جنایتکار همدست بوده و دستور بازداشت وی صادر شد، اما در ادامه تحقیقات معلوم شد که او نقشی در قتل و سرقت نداشته است.
کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران در ادامه به بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته پرداختند و متوجه شدند که سارق جنایتکار پیش از ورود به خانه مقتول برای خرید به یکی از مغازههای اطراف رفته است اما تصاویر بهدست آمده از دوربین مداربسته مغازه هم نتوانست کمکی به شناسایی او کند. تحقیقات در این پرونده ادامه داشت تا اینکه مأموران متوجه شدند قاتل از خانه زن ثروتمند، علاوه بر فرش دستباف، یک سینی مسی گرانقیمت نیز سرقت کرده است. در این شرایط احتمال اینکه او اقدام به فروش سینی که طرح خاصی روی آن وجود داشت، مطرح شد. به همین دلیل مأموران تحقیقات خود را در اینباره آغاز کردند تا اینکه مشخص شد مدتی بعد از سرقت مرگبار، سینی مسروقه به فروش رفته است.
با شناسایی خریدار، تصاویری از چهره فروشنده سینی بهدست آمد و بستگان مقتول هویت وی را شناسایی کردند. او مردی به نام سیروس بود که چند سال قبل با خواهر مقتول بهصورت موقت ازدواج کرده و بعد از او جدا شده بود. با این سرنخ پاتوقهای احتمالی متهم زیرنظر گرفته شد تا اینکه چند روز قبل وی در محمدشهر کرج شناسایی و دستگیر شد. این مرد پس از دستگیری به ارتکاب جنایت اعتراف کرد و در ادامه و برای تحقیقات بیشتر راهی بازداشتگاه شد.
اعتراف به قتل خواهرزن
متهم به قتل 35ساله، دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و جزئیات قتل خواهرزن سابقش را فاش کرد. او گفت که اعتیاد زندگیاش را تباه کرده و انگیزهاش سرقت بوده است اما نقشه او به قتل پیرزن منجر شد. گفتوگو با متهم را در ادامه میخوانید.
انگیزهات از سرقت چه بود؟
مشکل مالی داشتم. درواقع به صفر رسیده بودم. تبدیل شده بودم به یک زبالهگرد بیجا و مکان. دلیلش هم اعتیادم بود که مرا به این روز کشاند. مدتی قبل از همسرم جدا شدم و رفته بودم که از خانه خواهرش سرقت کنم اما ورق برگشت و هنوز باورم نمیشود که جان یک انسان را گرفتهام.
چرا از همسرت جدا شدی؟
من با خواهر مقتول حدود 2سال قبل آشنا شدم. در آن زمان راننده آژانس بودم و با ماشینم مسافرکشی میکردم. یک روز زنی سوار ماشینم شد و شروع کردیم به صحبت با یکدیگر. آشنایی ما شکل گرفت و بهتدریج رابطه ما صمیمیتر شد و من پیشنهاد ازدواج به او دادم. زن جوان پیشنهادم را پذیرفت و بهصورت موقت با هم ازدواج کردیم اما بعد از مدتی او متوجه شد که من اعتیاد به مواد مخدر دارم و اختلافاتمان شروع شد. این درگیریها ادامه داشت تا اینکه از هم جدا شدیم و یک سال بود که دیگر از او خبری نداشتم.
چه شد که جان خواهرش راگرفتی؟
من هدفم سرقت از خانه او بود. راستش زمانی که با خواهر او زندگی میکردم، مقتول خیلی به ما کمک مالی میکرد و من خبر داشتم که وضع مالی خیلی خوبی دارد. این اواخر هم بهخاطر وضع اعتیادم، جای خواب نداشتم. تبدیل شده بودم به یک کارتنخواب. حتی پدرم هم به من توجهی نمیکرد. تصمیم گرفتم که دست به سرقت بزنم تا سر و سامانی به وضع زندگیام بدهم. یک روز که نشسته بودم و فکر میکردم از چه راهی میتوانم به پول برسم، یک دفعه یاد خواهرزن سابقم افتادم که یک زمانی خیلی به ما کمک مالی میکرد. میدانستم پول و طلا و جواهرات زیادی در گاوصندوق خانهاش نگهداری میکند به همین دلیل تصمیم گرفتم از خانه او سرقت کنم.
از چند روز قبل به مقابل خانه او رفتم و متوجه شدم که او همچنان در آن آپارتمان به تنهایی زندگی میکند. تصمیم گرفتم بستهای تهیه کنم و در نقش پیک موتوری به مقابل خانه خواهرزن سابقم بروم. به این بهانه وارد خانه او شدم تا نقشه سرقت را عملی کنم اما نهتنها نتوانستم طلا و جواهرات را سرقت کنم بلکه ماجرا به مرگ زن صاحبخانه ختم شد. من قصد کشتن او را نداشتم، فقط کتکش زدم که بتوانم رمز گاوصندوق را از او بگیرم و دست به سرقت بزنم که نشد.
مگر تو را نمیشناخت؟
صورتم را پوشانده بودم و قابل شناسایی نبود. بعید میدانم مرا شناخته باشد. حتی موقع تهدید و ضرب و شتم او سعی کردم صدایم را تغییر بدهم و به همین دلیل بعید میدانم که مرا شناخته باشد.
پس چرا نتوانستی سرقت کنی؟
گاوصندوق را که پیدا نکردم، پیرزن را مورد ضرب و شتم قرار دادم ناگهان او از حال رفت و من هم بهشدت ترسیدم و دستپاچه شده بودم. از زنی که از پیرزن نگهداری میکرد درخواست کردم که به اورژانس زنگ بزند. فقط موقع رفتن چشمم به فرش نفیس افتاد و یک سینی مسی با طرح خاص. آن دو وسیله را زدم زیر بغلم و فرار کردم.
با اموال مسروقه چه کردی؟
سینی را به قیمت 5میلیون تومان فروختم اما موفق به فروش فرش نشدم.
چرا؟
فرشی که سرقت کرده بودم اگرچه دستباف و ابریشمی بود اما بعد از سرقت آن را به انبار یکی از دوستانم برده بودم که در آنجا بید زد و هیچکس حاضر نشد آن را از من بخرد. ناچار شدم فرش را در خیابان رها کنم و چیزی از این سرقت دستم را نگرفت.
در این مدت کجا بودی؟
من جای خاصی برای زندگی ندارم. شیشه زندگی مرا تباه کرد و حالا تبدیل شدهام به یک جنایتکار. در این مدت در پاتوق افراد معتاد یا کارتنخوابها بودم. گاهی زبالهگردی میکردم و اگر چیزی میان زبالهها گیرم میآمد آن را میفروختم تا پول موادم را جور کنم. من بعد از فرار دچار عذاب وجدان شده بودم و امیدوار بودم پیرزن زنده باشد. فکر میکنم 5روز بعد از جنایت بود که با همسر سابقم یعنی خواهر مقتول تماس گرفتم و از او شنیدم که خواهرش جان باخته است. گفتم برای احوالپرسی زنگ زدهام و وقتی دیدم عزادار است عذاب وجدانم بیشتر شد و فهمیدم که پیرزن را کشتهام تا اینکه در نهایت دستگیر شدم.