روزنامه شهروند نوشت: این روزها سینمای ایران بدترین روزهای تاریخ خود را میگذراند. به خصوص که اتفاقات اجتماعی اخیر هم مزید بر علت شده؛ و سالنهای سینما خالی ترین روزهای خود را می گذرانند.
آمارها نشان میدهد که چهار فیلم روی پرده در هفته گذشته کمتر از یک میلیون تومان فروخته اند
آمار دردناکی که افسردگی مردم را عیان کرد
در واقع داستان سینمای ایران این روزها بسیار ساده است: انبوه فیلمهای روی پرده به ناچار برای عقب نماندن از قافله، اکران میشوند، بدون اینکه موجب اتفاق خاصی شوند یا از نظر اقتصادی عایدی قابل توجهی نصیب سازندگانشان کنند. ولی با این حال این بازی تکراری ادامه پیدا میکند و فیلمهای جدیدی میآیند و دوباره همین بازی تکرار میشود. جالبتر اینکه تهیهکنندگان هنوز و همچنان با همان اشتیاق گذشته با سرمایه سرمایهگذاران ناآشنا به سینما، به تولید فیلم میپردازند، بدون اینکه فرجام این فیلمها سر سوزنی برایشان اهمیت داشته باشد. این شمای کلی سینمای ایران است؛ سینمایی عملا ورشکسته که از ابتدای سال، از 39 فیلمی که روی پرده آمدهاند، با توجه به میانگین هزینه مورد نیاز برای ساخت یک فیلم، تنها 6 فیلم موفق شدهاند هزینه تولید خود را برگردانند.
ماجرا در هفتههای اخیر حتی بدتر هم بوده و آمار فروش فیلمها حکایت از یک فاجعه تام و تمام اقتصادی میکند. بهرغم این واقعیت تلخ، اما سینمای ایران از نظر تولید فیلم هنوز و همچنان جزو پررونقترین سینماهای دنیا محسوب میشود که این تناقض تنها و تنها یک دلیل میتواند داشته باشد و آن هم چیزی نیست مگر بینیازی کامل سینمای ایران از مردم و مخاطبان. رابطه معیوبی که خودش دلیل دیگری برای ورشکستگی این سینما نیز میتواند باشد. به عبارت بهتر، وقتی سینما نیازمند مخاطبان نباشد و به منابع مالی دیگری وابسته باشد، طبیعی است که اندک تلاشی هم برای نزدیک شدن به مردم و نمایش چهره واقعی آنها نخواهد داشت و این شکست مکرری را موجب خواهد شد که در حال حاضر در سینمای ایران میبینیم.
یخبندان گیشهها
از ابتدای سال تا همین امروز، 39 فیلم روی پرده آمدهاند. از میان این فیلمها تنها فیلمهای «انفرادی» سیدمسعود اطیابی، «سگبند» مهران احمدی، «علفزار» کاظم دانشی، «تیتی» آیدا پناهنده، «ابلق» نرگس آبیار، «دوزیست» برزو نیکنژاد، «موقعیت مهدی» هادی حجازیفر، «پسر دلفینی» محمد خیراندیش و «شادروان» حسین نمازی بیش از 9 میلیارد تومان فروختهاند؛ به این معنا که بین دو و نیم تا سه میلیارد تومان به حساب تهیهکنندگان این فیلمها واریز شده یا خواهد شد. سایر فیلمها هم در این میان -که 75 درصد بقیه را شامل میشود- شکست خوردهاند که البته شکست برخی مانند «چند میگیری گریه کنی 2» علی توکلنیا یا «روز صفر» سعید ملکان و البته «مرد بازنده» محمدحسین مهدویان نسبی بوده (که با توجه به هزینههای بالای این دو فیلم آخر چندان هم این شکست نسبی نبوده!) و برخی نیز مانند «پدر و دختر» خسرو ملکان، «پسران دریا»ی حسین قاسمی جامی و افشین هاشمی، «تارا»ی کاوه قهرمان، «رویای سهراب» علی قویتن و «سلفی با دموکراسی» علی عطشانی که همگی کمتر از 100 میلیون تومان فروختهاند، با شکست مطلق مواجه شدهاند.
مقایسه تاریخی
روزی روزگاری سینمای ایران در سالهای میانی دهه پنجاه نیز به آستانه ورشکستگی رسیده بود؛ با این تفاوت که در آن روزگار سینمای ایران به سرمایههای دولتی دسترسی نداشت و بنابراین در نتیجه آن رکود، سینمای ایران در آستانه تعطیلی کامل قرار گرفت؛ تا جایی که به گفته کتابهای تاریخ سینما تولید سالانه سینمای ایران در سال 56 تنها 6 فیلم بوده است. البته در آن زمان سینمای ایران در نهایت نجات پیدا کرد. نجاتدهنده نیز انقلابی بود که تمام روابط و مناسبات و حتی ظاهر فیلمهای ایرانی را به هم ریخت و در ادامه موجودیتی نو ساخت که افتخارات بیشماری در سطح جهان به دست آورد. به نظر میرسد سینمای ایران نیازمند یک نوسازی دیگر باشد!