جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: دوشنبه، 13 تير 1401     
شکایت عجیب دختر زندانی از هم‌بندی‌اش!

 روزنامه خراسان: روزی که توسط ماموران در سه راه افسریه تهران دستگیر و دوباره به زندان مشهد منتقل شدم، گوشی تلفنم در دست یکی از هم بندی‌های سابقم ماند که برای دیدار من به تهران آمده بود ولی بعد از این ماجرا تازه فهمیدم که...

دختر ۲۵ ساله الهام معروف به الهام  که برای شکایت از هم بندی سابقش دست به دامان قانون شده بود، در حالی که بیان می‌کرد از سیم کارت من در فضاهای مجازی سوء استفاده‌های غیراخلاقی می‌شود، درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: از همان دوران نوجوانی دختری بلندپرواز بودم و آرزوهای زیادی را در سر می‌پروراندم.
 
پدرم با آن که بیمار بود اما اجازه نمی‌داد به تنهایی به پارک بروم یا با دوستانم رفت و آمد کنم. خیلی دوست داشتم روزی از این قفس فرار کنم و برای خودم به تفریح و خوش گذرانی دور دنیا بروم. خلاصه پدرم بر اثر عوارض ناشی از بیماری از دنیا رفت و برادر بزرگ ترم مسئولیت خانواده را به عهده گرفت.
 
درحالی که وارد هجدهمین بهار زندگی‌ام شده بودم، تصمیم گرفتم از خانه فرار کنم و مستقل باشم. در همین روزها با گروهی در فضای مجازی آشنا شدم که هنرهای دستی را در شهرستان‌ها به فروش می‌رساندند. من هم یک روز پنهانی لوازم شخصی‌ام را برداشتم و با آن‌ها همراه شدم. من در غرفه فروش آن‌ها کار می‌کردم و مبلغ‌اندکی حقوق می‌گرفتم چرا که آن‌ها جای خواب و خورد و خوراک مرا می‌دادند. بعد از گذشت یک سال با‌ اندک پس‌اندازی که داشتم خانه‌ای اجاره کردم و با  دوستانم به تفریح و خوش گذرانی می‌رفتم.
 
مدتی بعد در حالی که پارتی مختلط در خانه من برگزار شده بود و دوستانم به پایکوبی مشغول بودند، ناگهان ماموران انتظامی با تماس ساکنان مجتمع آپارتمانی وارد خانه شدند و ما را دستگیر کردند. آن زمان من به مدت سه روز در قرنطینه زندان بودم اما هنگام آزادی با پسر جوان پولداری آشنا شدم که خدمت سربازی‌اش را به تازگی تمام کرده بود. او که مرا در حال خروج از زندان دید درباره علت دستگیری‌ام پرسید و این گونه رابطه بین من و «نادر» آغاز شد. من و او بارها در خیابان یکدیگر را ملاقات کردیم اما وقتی نادر درباره من با خانواده‌اش صحبت کرد، به شدت مورد سرزنش خانواده‌اش قرار گرفت که چرا قصد دارد با دختری ولگرد و سابقه دار ازدواج کند. به همین دلیل من و نادر تصمیم گرفتیم حق خودمان را از آن‌ها بگیریم و بعد با هم ازدواج کنیم بنابراین یک روز در حالی که خانواده نادر در منزل حضور نداشتند، شبانه به خانه آن‌ها دستبرد زدیم و همه طلاها و دلارهایشان را به سرقت بردیم. من برای خودم با همین پول‌های سرقتی یک خودروی پژو خریدم و حدود ۱۵ میلیون تومان از طلاها را تعویض کردم، بقیه را هم لوازم منزل خریدم و به پیشنهاد نادر قرار شد بعد از آرام شدن اوضاع مرا به عقد خودش درآورد تا خانواده‌اش به ما مشکوک نشوند ولی طولی نکشید که نیروهای انتظامی به سراغمان آمدند و ما را دستگیر کردند.
 
نادر چهار ماه بعد با رضایت خانواده‌اش از زندان آزاد شد و سپس با وثیقه یکی از دوستانش برای من مرخصی ۲۰ روزه گرفت. چند روز اول با هم به مسافرت رفتیم اما در مسیر بازگشت رو به من کرد و گفت ما نمی‌توانیم با هم ازدواج کنیم!
 
با این جمله گویی دنیا برای من تمام شد. همان جا از خودرو پیاده شدم و به سمت تهران رفتم. خانه کوچکی در یکی از شهرک‌های اطراف تهران اجاره کردم و سیم کارتم را نیز تغییر دادم. حدود سه ماه دنبال کار بودم تا این که سپیده با شماره قبلی من تماس گرفت.
 
او از دوستان هم بندی‌ام بود و ادعا می‌کرد قصد دارد در کنار من باشد. خلاصه سپیده به تهران آمد و چند روز با هم به تفریح و گشت و گذار می‌رفتیم تا این که یک روز گفت باید به سه راه افسریه برود و لوازمی را از یک راننده تحویل بگیرد. من هم با او همراه شدم و سیم کارت سابقم را با گوشی تلفن در اختیارش گذاشتم تا در صورت ضرورت از آن استفاده کند. در همین هنگام یک دستگاه کامیون توقف کرد و ما برای تحویل گرفتن لوازم به طرف راننده آن رفتیم. اما در یک لحظه ناگهان دست‌بندهای قانون بر دستانم حلقه شد و مرا به زندان مشهد تحویل دادند.
 
آن جا بود که فهمیدم بعد از فرار من در زمان مرخصی، دوست نادر هم وثیقه‌اش را تقاضا کرده بود و آن‌ها با این نقشه مرا دستگیر کردند. وقتی محکومیتم به پایان رسید و از زندان آزاد شدم، به سراغ سپیده رفتم ولی او که خودش سارق گوشی تلفن بود، در مکان نامعلومی مخفی شده است و در همین حال با سیم کارت من پیام‌های زشت و غیراخلاقی را در صفحات شبکه‌های مجازی می‌گذارد و با آبروی من بازی می‌کند چرا که من اکنون برای جبران اشتباهات گذشته، در کنار خانواده‌ام قرار گرفته‌ام و دوست دارم در مسیر درست زندگی گام بردارم. با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بررسی‌های پلیسی درباره ادعاهای این دختر جوان آغاز شد.



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: