روزنامه جام جم: غباری که سایه انداخته است روی سطح شهر هم نتوانسته مانع شود تا از خانه خارج نشوند. با موهایی کمپشت، نفسهایی که بریده است و شبیه به آهی دردناک میماند با صداهای شکسته در گلو در صفهای طولانی ایستاده و منتظرند تا متصدی داروخانه صدایشان کند: «شماره ۲۸۷» و یک نفر افتان و خیزان با قدمهایی کند به همراه مدارک پزشکی به سمت باجه پذیرش میرود. سبد داروهایش را میگیرد و کارت میکشد. داروها اما هیچگاه کامل نیست حتما یکی دو قلم دارو، کمیاب است در بازار توزیع نشده یا این که نه، همین دو دقیقه قبل تمام شد.
اینبخشی از داستان این روزهای داروخانههای مرجع کشور است. چهرههای خسته و منتظر در داروخانههای شهید کاظمی، ۱۳ آبان، ۲۹ فروردین و هلالاحمر تکرار میشود و غم و انتظار و جمله «نداریم» از گوش مراجعهکنندهای به گوش مراجعهکننده دیگری میرسد. شاید مهمترین مشکلی که در داروخانههای مرجع به چشم میآید کمبود داروست. با وجود این که تقریبا همه افراد قبل از مراجعه به داروخانه با شماره ۱۹۰ تماس میگیرند اما باز هم زمانی که به داروخانه مراجعه میکنند «این دارو را نداریم» جمله پرتکراری میشود که میشنوند. بهجز این اما افزایش قیمت داروها نسبت به سال گذشته دغدغه دیگری است. مشکلات بیمهای، لغو پوشش بیمهای برخی از داروها و معضلات نسخه الکترونیک از مسائل دیگری است که مراجعان به داروخانههای مرجع با آن روبهرو هستند.
همین دو روز پیش بود که بهرام عیناللهی، وزیر بهداشت و درمان گفت امسال مجلس حدود ۳ میلیارد دلار ارز به دارو اختصاص داده که از اعتبار سال گذشته یک میلیارد دلار بیشتر است و به همین دلیل وزیر بهداشت و درمان قاطعانه توضیح داد امسال قطعا کمبود دارو در کشور وجود نخواهد داشت. عیناللهی به طور خاص درباره تامین داروهای ضروری مردم و بهویژه بیماران خاص گفت و اظهار امیدواری کرد از آنها حمایت میشود. شواهد امر اما خلاف این را نشان میدهد. داروخانه شهید کاظمی که به داروخانه بیماران خاص هم شهرت دارد صبح زود هم شلوغ است. همه صندلیهای درون سالن کوچک پر است. عدهای از مراجعان منتظر ایستادهاند و برخی هم بیرون داروخانه گوش به زنگ هستند تا شماره آنها را صدا کنند. هر نامی که صدا میشود مرد یا زنی خسته از جا بلند میشود و همراه با پرونده پزشکیاش خود را به باجه تحویل دارو میرساند. لبخندهای نهفته در چشمها اما زود رنگ میبازد. بسیاری از داروها در داروخانه موجود نیست. پیرمردی که دستهایش را با دستکش پلاستیکی پوشانده نسخه را تحویل متصدی پذیرش میدهد. متصدی نگاهی به لیست دارو میاندازد بعد به او میگوید داروی ویکتوزا (دارویی که برای دیابت نوع ۲ تجویز میشود) را ندارد. پیرمرد میگوید قبل از مراجعه به داروخانه از سامانه ۱۹۰ استعلام گرفته است و در سامانه اعلام شده بود که این داروخانه دارویش را دارد. شانه پیرمرد پایین میافتد و با چشمهایی خسته به سمت در خروج میرود.
داروی زلودا نیز در داروخانه هلالاحمر موجود نیست. دختر جوانی که چشمهایش قرمز است میگوید دارو، داروی شیمیدرمانی مادرش است. او توضیح میدهد سامانه ۱۹۰ این داروخانه و یک داروخانه دیگر را در خیابان شوش برای تهیه دارو به او معرفی کرده است. داروخانه مرجع هلالاحمر اما داروی مورد نیاز او را ندارد.
متصدی باجه داروخانه ۲۹ فروردین در پایان جواب هر فردی که نسخهاش را به او نشان داده است، یک جمله مشخص دارد: «از ۱۹۰ بپرسید که دارویتان را کدام داروخانه دارد.» چند مراجعهکننده با این جواب دفترچه بیمهشان را تحویل میگیرند و میروند. این جواب اما برای خانم میانسالی راضیکننده نیست. داد میزند: «۱۹۰ به من گفت که شما دارو را دارید، وزارت بهداشت و درمان هم میگوید این دارو را توزیع کردهایم و شما داروی من را دارید.» فرزند این زن میانسال به بیماری هموفیلی مبتلاست. میگوید چند هفته است که دربهدر داروخانهها به دنبال داروی فاکتور ۸ است. داروخانه ۲۹ فروردین اما این دارو را ندارد. زن میانسال چشمهایش پر از اشک شده است. دست میکوبد روی پیشخوان چوبی و میگوید: «میدانی اگر دارو را حالا به او نرسانم چه میشود؟ حالا اگر دارو به او برسد، اوضاع بد نمیشود اما اگر هفته دیگر دارو را به او برسانم ۱۰ تا فاکتور ۸ هم برای خوب شدنش کفایت نمیکند.» همه چشم شدهاند و تنها نگاه میکنند، زن منتظر پاسخ است.
متصدی اما سنگینی خود را روی سالن بزرگ انداخته است. هیچ پاسخی شنیده نمیشود.
داروی دکارلین (داروی درمان هورمنهای جنسی) و داروی آلندرونیت (داروی پیشگیری از بیماریهای استخوانی که بیشتر در زمان یائسگی تجویز میشود) در انبار داروخانه ۱۳ آبان وجود ندارد. خانم میانسالی که برای تهیه آلندرونیت مراجعه کرده میگوید این داروخانه سومین داروخانهای است که سامانه ۱۹۰ به او معرفی کرده است. زن میانسال توضیح میدهد: «انگار سامانه ۱۹۰ بهروز نشده است. آدرس داروخانههایی را میدهد که اتفاقا داروی مورد نیازمان را ندارد.» زن این را میگوید و به سمت در خروج میرود. پایش میلنگد و غر میزند: «در این هوای آلوده به این سامانه الکی اعتماد کردیم.»
سهمیه بندی دارویی
مرد میانسال التماس میکند: «خواهش میکنم هر دو بسته قرص زولیور را که دکتر تجویز کرده بدهید.» داروی مغزی او اما سهمیهبندی شده است. متصدی داروخانه شهید کاظمی توضیح میدهد موجودی این دارو کم است؛ بنابراین باید به هر مراجعهکنندهای که دارو را میخواهد تنها یک بسته قرص بدهند. مرد دوباره التماس میکند و میگوید اگر هر دو بسته را در زمان تعیینشده مصرف نکند، ادامه زندگی برایش سخت است. متصدی داروخانه اما با شرمندگی همان یک بسته قرص را به او میدهد. مرد، قرص را تحویل میگیرد. انگار که کالای ارزشمندی در دست دارد، اطرافش را نگاه میکند و دارو را دور از چشم همه درون جیب کتش میگذارد و میرود.
زن، ریزنقش است و روپوش اداری به تن کرده. جمعیت را کنار میزند و از متصدی داروخانه ۱۳ آبان میپرسد: «قرص دسفرال دارید؟» متصدی توضیح میدهد قرص تمام شده است. قرصی که برای افراد مبتلا به بیماری تالاسمی است. زن لحظهای با تعجب نگاه میکند بعد دوباره میگوید روز گذشته هم به او گفتند که دارو تمام شده است. متصدی پذیرش سهمیهبندی را دلیل این کمبود میداند. زن، عصبانی به نظر میرسد. میگوید چند روز است که برای تهیه داروی دسفرال مرخصی میگیرد و به داروخانهها سر میزند اما دارو زود تمام میشود. هنوز ساعت ۱۱ نشده است. او اما با نگاهی متعجب به دنبال گمشده خود به سمت داروخانه دیگری میرود.
سر به فلک کشیده
یک چشم مرد میانسال به فهرست داروهایش است و یک چشم دیگر هم به فاکتوری که چند دقیقه قبل به صندوق پرداخت کرده. مرد عصبانی است. میگوید همین چند ماه پیش داروهای فشارخونش را ارزانتر تهیه کرده است. از تفاوت قیمتهای داروهایش، از بهار پارسال تا امسال که میپرسیم ناخوداگاه میخندد: «مثل خیلی از موارد دیگر گران شده. صددرصد گران شده است.» او داروهای متورال و والزومیکس را که به ترتیب داروهای قلب و فشارخون هستند بسیار گران تهیه میکند. او متورال را پارسال ۸۰۰۰ تومان و امسال ۱۵هزار تومان و داروی والزومیکس را سال گذشته ۳۰هزار تومان و امسال ۹۰هزار تومان تهیه میکند. اینها را که میگوید سری به تاسف تکان میدهد و از داروخانه ۱۳آبان خارج میشود.
زن، مسن است و روی یکی از صندلیهای سالن بزرگ داروخانه ۲۹فروردین نشسته است و با عینک نزدیکبینش دقیق فهرست داروهایش را نگاه میکند. میگوید داروی فنیتوئین که داروی ضدصرع است بسیار گران شده. این زن میگوید سالهاست داروی ضدصرع مصرف میکند. در ابتدا برندی آمریکایی و بعد برندی چینی که تا سال گذشته حدود ۱۵هزار تومان برای هر ورق دارو پرداخت میکرد. همین داروی ضدصرع اما حالا خیلی گران شده است. حالا او برند ایرانی این دارو را تهیه میکند و برای هر ورق قرص هم حدود ۴۰هزار تومان پرداخت میکند. افزایش قیمت اما تنها مشکل نیست. مردی که برای تهیه داروی شیمیدرمانی برادرش به داروخانه شهید کاظمی مراجعه کرده میگوید برخی از داروها از پوشش بیمهای خارج شدند. او به نسخه برادرش اشاره میکند و توضیح میدهد همه هفت قلم داروی او حالا از پوشش بیمه خارج شده است. حال اینکه تا دو ماه پیش همه تحت پوشش بیمه بود. این حرف مشترک دختر جوانی که برادرش به بیماری اماس مبتلاست هم هست. او توضیح میدهد تا سه چهار ماه قبل میتوانست آمپول ربیف را با بیمه تهیه کند حالا اما این دارو از پوشش بیمهای خارج شده است و این دختر باید برای تهیه هر آمپول حدود یکمیلیون و ۳۰۰هزار تومان پرداخت کند. این البته در شرایطی است که دارو به یکباره کمیاب نشود.
دیروز البته مهدی رضایی، معاون بیمه و خدمات سلامت سازمان بیمه سلامت درباره افزایش قیمت ۵۶۰ قلم دارو گفت. او توضیح داد حدود ۱۰۰ قلم دارو از پوشش بیمه سلامت خارج شد چراکه اعتبارات به بیمه اختصاص داده نشده است.
و اینک نسخهنویسی الکترونیک
زن جوان چند بار دیگر میگوید: «۱۷۰۵۶۰۹» متصدی داروخانه هلالاحمر اما توضیح میدهد شماره پیگیری او در سامانه دیده نمیشود. زن چند بار دیگر شماره را میخواند و متصدی هم شماره را بررسی میکند اما اثری از مشخصات بیمار زن درون سامانه الکترونیک یکپارچه نیست. زن میگوید کد پیگیری دارویی بیمارش در سامانه نسخهنویسی الکترونیکی وارد نشده است. به همین دلیل باید دوباره به بیمارستان مراجعه کند. زن میگوید بیمارستان جایی در شمال تهران قرار دارد و او باید از مرکز به شمال برود تا شمارهها را دوباره بررسی کند. لبخند تلخی میزند و میگوید: «فکر نکنم امروز بتوانم داروی بیمارم را تحویل بگیرم.» مرد جوانی که مدام از پشت گوشی همراهش فریاد میزند هم مشکل وارد نشدن شماره نسخهنویسی الکترونیک دارد. او توضیح میدهد شماره پرونده بیمارش در نسخهنویسی الکترونیکی و در بیمارستان وارد نشده است. به همین دلیل باید دوباره برای وارد شدن اطلاعات به بیمارستان برود. هرچند که در داروخانه ۲۹ فروردین نشسته است و از پشت گوشی تلفن فریاد میزند. چند بار دیگر کد ملی بیمارش را به پذیرش بخش میدهد. نامش را تکرار و حتی برای مسؤول پذیرش شماره ملی او را پیامک میکند. مرد منتظر است و به شماره باجههای تحویل دارو چشم دوخته است. یک چشمش اما به ساعت است و میگوید: «باید دارو را زودتر به بیمارم برسانم.» بیرون داروخانه مردی با سر بیمو درون خودرو نشسته است. مرد صورتی پیر دارد اما دستهایش جوان است. زنی به طرف خودرو میرود. صدایش شنیده میشود که میگوید: «اینجا هم داروهایت را نداشت.» غم مینشیند در چشمهای مرد جوان. چشمهایش را میبندد تا اشک درون چشمهایش را کسی نبیند.