شرق نوشت: فروردینماه سال 99 زنی به پلیس آگاهی رفت و از ناپدیدشدن شوهر 42سالهاش به نام ستار خبر داد.
این زن گفت: شوهرم امروز صبح (روز حادثه) طبق معمول برای رفتن به سر کار از خانه خارج شد اما چند ساعت بعد هرچه تماس گرفتم دیگر از شوهرم خبری نشد. شب شد و هرچه با تلفن همراهش تماس گرفتم خاموش بود. من نگران همسرم هستم و میترسم بلایی سرش آمده باشد.
با شکایت این زن تلاشها برای افشای راز ناپدیدشدن ستار آغاز شد تا اینکه مأموران پلیس خودروی او را در حالی که در خیابان و نزدیک یک پمپبنزین رها شده بود پیدا کردند و به تحقیق پرداختند.
در بررسیها معلوم شد ساعتی قبل مرد جوانی به نام رامین پیکر نیمهجان مردی میانسال را به پمپبنزین منتقل کرده و از کارکنان پمپبنزین کمک خواسته بود اما رامین با رهاکردن مرد میانسال و قفلکردن درهای خودروی او گریخته بود.
مرد میانسال که توسط کارمندان پمپبنزین به بیمارستان منتقل شده بود، ساعتی بعد با وجود تلاش پزشکان به خاطر شدت جراحات ناشی از ضربه جسم سخت به سرش جان باخت. این در حالی بود که آثار جراحاتی سنگین نیز روی بدن این مرد مشهود بود.
وقتی خانواده ستار از موضوع مطلع شدند برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی رفتند و اعلام کردند جنازه متعلق به ستار است. مأموران پلیس در گام بعدی به پرسوجو از کارکنان پمپبنزین و اورژانس پرداختند و با بررسی دوربینهای مداربسته پمپبنزین دوست ستار به نام رامین را شناسایی کردند.
با شناسایی رامین او تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: من و ستار سالهاست با هم دوست هستیم. آخرین بار برای تفریح به حوالی جاجرود رفته بودیم. سوار خودروی ستار در حال بازگشت بودیم که متوجه فنسهای فلزی کنار یک باغ شدیم. ما تصمیم گرفتیم فنسها را برداریم. در حال بریدن فنسها بودیم که یکباره چهار مرد با چوب و چماق به ما حمله کردند و ما را کتک زدند. آنها پاهایمان را با زنجیر به عقب تراکتوری بستند و ما را روی زمین کشیدند. سپس رهایمان کردند. حال ستار خوب نبود که سوار ماشینش شد. او چند دقیقه بعد حالش بد شد و از هوش رفت. من که ترسیده بودم او را به تهران رساندم و مقابل یک پمپبنزین از ماشین پیاده کردم و بعد از درخواست کمک از کارکنان پمپبنزین فرار کردم.
به دنبال اظهارات این مرد صاحب باغی که دو دوست به آنجا رفته بودند، بازداشت شد. این مرد گفت: از سالها قبل پیرمردی را بهعنوان سرایدار باغ استخدام کرده بودم؛ اما از چند ماه قبل که او فوت شد نگهبانی از باغ را به دو پسر و داماد او سپردم. مدتی قبل بخشی از فنسهای کنار باغ سرقت شده بود و من از نگهبانهای باغ خواسته بودم کشیک بدهند و دزد را پیدا کنند؛ اما از ماجرای کشتهشدن فردی در این ماجرا اطلاعی ندارم.
به دنبال اظهارات این مرد متهمان اصلی بازداشت شدند و به شکنجه دو دوست اعتراف کردند.
یکی از متهمان گفت: آن روز متوجه شدم دو مرد در حال بریدن فنسهای باغ هستند. من به همراه برادرم، دوستم و شوهر خواهرم آنها را کتک زدیم و برای اینکه ادبشان کنیم پایشان را با زنجیر به تراکتور بستیم و چند متر آنها را روی زمین کشیدیم. سپس آنها را رها کردیم.
با توجه به اعترافات این مردان بازپرس یک بار دیگر دوست مقتول را مورد بازجویی قرار داد. این در حالی بود که پزشکی قانونی آثار جراحات شدید روی بدن او را مورد تأیید قرار داده بود.
این مرد در توضیحاتی که به بازپرس داد از شکنجه شدید و علت مرگ دوستش صحبت کرد. او گفت: وقتی پاهای ما را به زنجیر بستند و با تراکتور روی زمین کشیدند زمین سنگلاخ بود. سنگها روی بدنمان پرت میشد. ما روی زمین غلت میخوردیم و با سرعت تراکتور روی زمین کشیده میشدیم. یکدفعه صدای فریاد بلندی از دوستم شنیدم و سرش خونآلود شد. من فکر میکنم در همان لحظه سرش دچار شکستگی شد. وقتی مردان شکنجهگر ما را رها کردند، متوجه شدم انگار حالتهای ستار طبیعی نیست. چند بار دستش را سمت سرش برد. وقتی من سرش را نگاه کردم متوجه شدم که خون زیادی از سرش میآید؛ البته بدنش هم بهشدت زخمی شده بود و تقریبا همه جای بدنش مجروح بود. من فکر میکنم در لحظهای که روی زمین کشیده میشدیم سر ستار به سنگ بزرگی برخورد کرد و باعث شد حالش بد شود و بعد هم در بیمارستان فوت کرد.
این مرد که خودش هم از متهمان شکایت کرده بود، گفت: سه مرد قبل از اینکه ما را به تراکتور زنجیر کنند ما را با چوب حسابی کتک زدند؛ اصلا جان مقاومت یا فرار نداشتیم. شاید هم در آن موقع ضربه به سر ستار وارد شده باشد.
با توجه به گفتههای مرد شاکی و اعترافهای متهمان برای چهار متهم به اتهام مشارکت در قتل کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا بهزودی به آن رسیدگی شود.
این در حالی است که اولیایدم درخواست قصاص را مطرح کردهاند.