جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: يکشنبه، 6 تير 1400     
دختر ۱۵ساله: قصد قتل خواهرم را داشتم

خراسان: مرد معتادی که با خواهرم ارتباط داشت و از او خواستگاری کرده بود، با این ادعا که خواهرم به او دروغ گفته و بدون اجازه او بیرون می رود، به من ابراز علاقه کرد تا جایی که با افکار شیطانی حتی تصمیم به قتل خواهرم گرفتم و ...

این ها بخشی از اظهارات هولناک دختر 15ساله ای است که به همراه مادرش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد مراجعه کرده بود. این دختر نوجوان که فریب جملات محبت آمیز شیطانی هوسران را خورده بود، درباره ماجرای دلباختگی اش به یک مرد معتاد به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: دو سال قبل زمانی که خواهرم 17سال بیشتر نداشت، یکی از بستگان دورمان به خواستگاری اش آمد اما پدر و مادرم به خوبی «اردشیر» را می شناختند و از وضعیت اجتماعی و اخلاقی او آگاه بودند.

به همین دلیل با ازدواج فریبا با او مخالفت کردند چرا که خواهرم بعد از چند سال درمان و کلی نذر و نیاز به دنیا آمده بود و پدر و مادرم به او توجه زیادی داشتند. از سوی دیگر هم اردشیر نه تنها قبلا ازدواج کرده بود بلکه اعتیاد داشت. او حتی چند وقت قبل از زندان آزاد شده بود چرا که هزینه های زندگی اش را از طریق فروش مواد مخدر تامین می کرد.

با آن که پدرم شرایط نابسامان اردشیر را برای فریبا توضیح داده بود اما اردشیر با حرف های عاشقانه اش خواهرم را دلباخته خودش کرده بود به گونه ای که ارتباط تلفنی فریبا و اردشیر به صورت پنهانی ادامه داشت و آن ها گاهی به صورت مخفیانه با یکدیگر دیدار می کردند. من هم به خاطر خواهرم رفتار صمیمانه ای با اردشیر داشتم و گاهی به همراه خواهرم به ملاقات او می رفتم.

در همین روزها بود که فهمیدم اردشیر با چند دختر دیگر هم ارتباط دارد ولی هیچ گاه این ماجراها را برای خواهرم بازگو نمی کردم چرا که خواهرم دو بار به خاطر اردشیر تصمیم به فرار از خانه گرفته بود و من قصد نداشتم زندگی او را به هم بریزم اما از حدود یک سال قبل ابراز علاقه های اردشیر به من هم آغاز شد و او تلاش می کرد با جملات محبت آمیز و عاشقانه مرا هم تحت تاثیر قرار بدهد.

در ابتدا توجهی به حرف های او نداشتم و نمی خواستم مانع خوشبختی خواهرم شوم ولی آرام آرام جملات عاطفی و محبت آمیز او به گونه ای در روح و روانم رسوخ کرد که ناخواسته من هم به او علاقه مند شدم. اردشیر مدعی بود خواهرم به او دروغ می گوید و بدون اجازه اش از خانه بیرون می رود به طوری که دیگر علاقه اش به او بسیار کم رنگ شده است و حالا قصد ازدواج با مرا دارد.

خلاصه او چنان مرا فریب داد که دیگر حتی به ارتباط خواهرم با او حسادت می کردم و به موجودی افسرده و عصبانی تبدیل شده بودم. دلم نمی خواست اردشیر به جز من با دختر دیگری ارتباط داشته باشد. همواره استرس داشتم و نگران بودم تا جایی که در یک تصمیم احمقانه حتی قصد داشتم خواهرم را به قتل برسانم تا مانعی برای ازدواج با اردشیر نداشته باشم ولی در این میان مادرم متوجه ماجرا شد و از من خواست همراه یکدیگر به دایره مشاوره کلانتری بیاییم.

شایان ذکر است، با توجه به این که ابراز علاقه های احساسی دو خواهر نوجوان تحت تاثیر هیجانات دوران بلوغ، علاقه ای سست و دروغین به یک شیطان هوسران بود، دو خواهر یاد شده با صدور دستوری از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) به مشاوران زبده کلانتری معرفی شدند و مورد کنکاش های روان شناختی قرار گرفتند.

وقتی دختران نوجوان با ملاک های ازدواج و مهارت های اجتماعی و اخلاقی آشنا شدند، هر دو تصمیم به قطع ارتباط با آن شیطان معتاد و ادامه تحصیلات خود گرفتند.




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: