جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: دوشنبه، 20 بهمن 1399     
نمایش ۴مرد و یک زن برای سرقت جواهرات زنان

همشهری: 4مرد و یک زن اعضای باند تبهکاری بودند که هر کدام‌شان یک نقش برای اجرای نمایش داشتند؛ یکی از آنها نقش راننده، دیگری مترجم، تنها زن گروه نقش مسافر و نفر آخر گروه نقش توریست را اجرا می‌کردند تا ارزهای تقلبی را با طلای طعمه‌هایشان معامله کنند.
 
تحقیقات برای دستگیری اعضای این باند از مرداد سال گذشته شروع شد. نخستین شاکی این باند زنی جوان بود که می‌گفت سارقان با سیاه‌بازی طلاهایش را سرقت کرده‌اند.
 
او توضیح داد: کنار خیابان منتظر تاکسی بودم که خودروی سمندی مقابل پایم ترمز کرد. به جز راننده، مردی در صندلی جلو و زنی روی صندلی عقب نشسته بود. سوار شدم و در صندلی عقب کنار مسافر زن نشستم. کمی جلوتر راننده سمند، آخرین مسافر را که مردی جوان بود سوار ماشین کرد و او درست کنار من نشست.

نمایش ۴مرد و یک زن برای سرقت جواهرات زنان
 
در بین راه آخرین مسافری که کنار من نشسته بود شروع کرد به صحبت کردن اما به زبان ترکی استانبولی. او مقداری لیر و روبل روسیه در دست داشت و در همین لحظه مردی که روی صندلی جلو نشسته بود، نقش مترجم را بازی کرد و گفت که این مرد توریست است و می‌گوید که به تازگی برای تفریح و خرید طلا به ایران آمده است.
 
مرد توریست همین‌طور به زبان ترکی استانبولی صحبت می‌کرد و مسافری که در صندلی جلو بود حرف‌هایش را برای ما ترجمه می‌کرد. مترجم می‌گفت که مرد توریست قصد خرید طلای ایرانی دارد و حاضر است در ازای آن لیر ترکیه و روبل روسی بپردازد. او برای ما حساب و کتاب کرد و گفت اگر خودش طلا داشت حاضر بود همه آنها را بدهد تا به جای آن لیر و روبل دریافت کند، چرا که مدعی بود مرد توریست طلاها را قیمت بالایی می‌خرد.
 
شاکی ادامه داد: در همین لحظه بود که زنی که کنار من نشسته بود گفت: «من فقط یک انگشتر طلا همراهم است که فکر نمی‌کنم او راضی به معامله با من شود؟» او می‌گفت ‌ای کاش طلاهایش همراهش بود. حتی به مترجم گفت که به توریست بگوید حاضر می‌شود شماره‌اش را به او بدهد تا روز بعد طلاهایش را از بانک بگیرد و با او معامله کند؟ اما توریست ترکیه‌ای مدعی بود که همان شب پرواز دارد و باید به ترکیه برود.
 
معامله اشتباه
 
شاکی در ادامه گفت: حرف‌های مسافران خودروی سمند، باعث شد که باورم شود معامله با توریست ترکیه‌ای پر سود است. برای همین تصمیم گرفتم تمام طلاهایم را به توریست ترکیه‌ای بدهم و در ازای آن لیر و روبل بگیرم. پس از گرفتن پول‌های خارجی، از ماشین پیاده شدم و ساعتی بعد به صرافی رفتم که لیرها و روبل‌ها را بفروشم اما متوجه شدم که همه آنها تقلبی است. تازه فهمیدم که چه کلاهی بر سرم رفته و سرنشینان خودروی سمند همه همدست شده بودند که طلاهای مرا سرقت کنند.

شکایت‌های سریالی
 
این تنها شکایت از اعضای باند تبهکار نبود؛ چراکه در مدت کوتاهی چندین شکایت مشابه دیگر هم پیش روی تیم تحقیق قرارگرفت که نشان می‌داد اعضای این گروه به‌صورت سریالی زنان را به دام می‌انداختند و به بهانه فروش لیر و روبل، طلاهایشان را به چنگ می‌آوردند. مأموران که خود را در برابر یک گروه سازمان یافته و حرفه‌ای می‌دیدند تحقیقات خود را برای یافتن سرنخی از آنها آغاز کردند و در گام نخست به بررسی تصاویر دوربین‌های مداربسته محل‌هایی پرداختند که شاکیان سوار ماشین کلاهبرداران شده بودند. اما در هیچ‌کدام از آنها پلاک خودروی متهمان ثبت نشده بود. اعضای این گروه یا با خودروی پژو سراغ طعمه‌هایشان می‌رفتند یا با سمند. اما در تمام سرقت‌ها، شماره پلاک ماشین‌ها را پوشانده بودند تا ردی از آنها به‌دست نیاید.
 
حواس‌پرتی متهمان
 
پرونده پیش روی قاضی عظیم سهرابی، بازپرس جنایی تهران در حال رسیدگی بود تا اینکه سرانجام حواس‌پرتی یکی از اعضای باند منجر به بازداشت آنها شد. ماجرا از این قرار بود که راننده خودروی سمند در آخرین سرقت که چند وقت قبل رخ داد فراموش کرده بود پلاک ماشین را مخدوش کند و همین باعث شد که شماره ماشین در دوربین ثبت شود. با این سرنخ، راننده دستگیر شد و در بازجویی‌ها 3همدستش را به پلیس معرفی کرد.
 
وی گفت که با همدستی 3نفر از دوستان و بچه‌محل‌هایشان نقشه سرقت طلای زنان را کشیده‌اند و تنها زن عضو گروه، در 2 یا 3 سرقت همراه‌شان بوده و اطلاعی از مخفیگاه وی ندارد. با اعتراف وی، 3مرد دیگر که عضو این باند بودند دستگیر شدند و زن جوان نیز تحت تعقیب پلیس پایتخت قرار گرفت. متهمان دستگیر‌شده اگرچه در ابتدا اصرار داشتند که بی‌گناهند اما در مواجه حضوری با شاکیان لب به اعتراف گشودند و به نقشه مجرمانه خود اعتراف کردند.
 
بازگشت از استانبول و بازی در نقش توریست
 
یکی از اعضای این گروه نقش توریست را بازی می‌کرد. او به محض اینکه به‌عنوان مسافر سوار خودروی همدستانش می‌شد شروع می‌کرد به زبان ترکی استانبولی صحبت کردن. او می‌گوید که مدتی در کشور ترکیه زندگی و کار می‌کرده است. اما به‌دلیل شرایط مالی بدی که داشته به ایران برگشته و با همدستی بچه‌محل‌هایش نقشه تبهکاری کشیده است.
 
ایده چنین نقشه‌ای چطور به ذهنت رسید؟
 
وقتی ترکیه بودم، از این موارد زیاد می‌دیدم. چون در استانبول توریست زیاد است، خیلی از این اتفاقات می‌افتد. چندبار به‌عنوان مسافر سوار ماشینی بودم که فردی در نقش توریست سوار بر خودرو ‌شد و ‌گفت دلار یا یورو دارد و با این ترفند از مسافر زنی که سوار ماشین بود کلاهبرداری کرد. درصورتی‌که کاملا مشخص بود دلار و یوروها تقلبی هستند. به این ترتیب وقتی به تهران برگشتم موضوع را با بچه‌محل‌هایم در میان گذاشتم. آنها هم قبول کردند و به این ترتیب نقشه را کشیدم و به مرحله اجرا رساندیم.
 
تمام طعمه‌هایتان به‌راحتی فریب می‌خوردند و با شما وارد معامله می‌شدند؟
 
خیلی هم راحت نبود. ما باید نقش بازی می‌کردیم تا مسافر زن فریب می‌خورد. اکثر آنها باورشان می‌شد و کوچک‌ترین شکی به ما نمی‌کردند. البته نقشه ما حساب‌شده بود. خیلی حواس‌مان بود طوری نمایش را اجرا کنیم که سوژه به تک‌تک ما اعتماد کند. با این حال یکی، دو نفر از آنها حاضر به معامله نشدند. درصورتی‌که طلاهای زیادی همراه‌شان بود. در این شرایط ناچار شدیم با زور و چاقو، طلاهایشان را سرقت کنیم. بعد از دزدی هم آنها را کنار خیابان یا بزرگراهی خلوت رهایشان کردیم.

خودت مسلط به زبان ترکی استانبولی بودی؟
 
من مدتی در ترکیه زندگی کردم. یعنی رفتم برای زندگی و کار. اما کار خوبی گیرم نیامد. از طرفی مشکلات مالی گریبانگیرم شد تا جایی‌که تصمیم گرفتم به ایران برگردم. در مدتی که آنجا بودم به خوبی ترکی را یاد گرفتم. یکی از همدستانم نیز قبل از سرقت، لغات و اصلاحات‌شان را خواند.
 
من هم به او آموزش دادم چون قرار بود نقش مترجم را بازی کند. شاید باورتان نشود اما قبل از اجرای نقشه، حسابی تمرین کرده بودیم تا همه‌‌چیز به خوبی پیش برود. البته در یک مورد فقط نقش توریست عرب را بازی کردم چون کمی زبان عربی هم بلدم؛ اما فقط همان یک‌بار بود زیرا می‌ترسیدم نمایش‌مان به خوبی اجرا نشود؛ من به زبان ترکی مسلط‌ترم.

با زنی که عضو گروه‌تان بود چطور آشنا شدید؟
 
او زن مورد علاقه یکی از اعضای باند بود. در 3-2 مورد همراه‌مان بود. بعد با دوستم دعوایش شد و ارتباط‌شان به‌هم خورد. من و مترجم عضو ثابت این گروه بودیم. 2همدست دیگرمان نیز چرخشی بودند. گاهی با یکی از آنها که راننده پژو بود می‌رفتیم و گاهی هم با دیگری که راننده سمند بود. همه‌‌چیز خوب پیش رفت و ما حساب همه جا را کرده بودیم تا گیر نیفتیم اما یکی از همدستان‌مان(راننده سمند) در سرقت آخر فراموش کرد پلاک ماشینش را بپوشاند که همین حواس‌پرتی او کار دست‌مان داد و باعث شد دستگیر شویم.

 




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: