صفایی فراهانی به روزنامه شرق گقت: دوران شکوفایی اقتصاد ایران به سالهای 42 تا 52 بازمیگردد؛ سالهایی که سازمان برنامه که توسط مرحوم ابتهاج از سال 1327 شکل گرفت، توانست با تلاش و مدیریت خاص ، ارتباط نزدیکی با بانک جهانی برقرار کند و در درون خود یک تیم کارشناسی بسیار توانا بهوجود بیاورد.
ابتهاج توانست به همه بفهماند که پول نفت برای توسعه و نه برای خرج روزانه مملکت است. با این بدنه قوی کارشناسی و رویکارآمدن مدیران توانمند در رأس وزارت اقتصاد و وزارت دارایی و بانک مرکزی، سازمان برنامه ایران در طول 10 سال توانست رشد اقتصادی مستمر بالای 11درصدی و تورم زیر پنج درصد را تجربه کند که در دنیای آن زمان بسیار حیرتانگیز بود. علاوه بر این در آن سالها بورژوازی ملی به معنای در اختیار قراردادن منابع به کارآفرینهای کشور به خوبی رشد کرد.
شاه در سال53، برخلاف توصیه عموم کارشناسان اقتصادی، بهجای همه آنها تصمیم گرفت و باعث تخریب دستاورهای گسترده اقتصادی 10ساله شد. آقای احمدینژاد نیز همین کار را تکرار کرد و بیتوجه به توصیه اهل خرد و استادان اقتصاد، خود را دانای کل فرض کرد و خود را در «هاله نور» دید! او با گنجی عظیم مواجه شد که نه خودش و نه دولتمردانش هیچ درک و احساس مسئولیتی نسبت به آن گنج نداشتند.
او بههیچوجه به قانون، بودجه سالانه و به رعایت مقررات اعتقاد نداشت. وقتی منابع کشور دست چنین افرادی افتاد، نتیجهای جز ویرانی انتظار نمیرفت. او بدون هیچ توجیه عقلانی بسیاری از مدیران لایق را کنار گذاشت و در کمال حیرت، سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد؛ با چنین رویکردی، ناگهان بدنه کارشناسی مدیریت کشور تخریب شد.
رئیس دولت نهم به ردیفهای بودجه باور نداشت، او تصور میکرد باید گونی پول در دست گرفت و در میان مردم پول نقد پخش کرد! کمااینکه واقعا هم همین کار را انجام داد و در سفرهای استانی چکپول بین مردم توزیع میکرد. قرار بود هدفمندی یارانهها منجر به صرفهجویی منابع انرژی و هزینهکردن درآمد حاصله برای طبقات آسیبپذیر و کمک به تولید شود که نهتنها این موضوع محقق نشد بلکه معضل جدیدی بهنام یارانه همگانی (کمیته امداد سراسری) ایجاد شد.
آنها با علم مدیریت غریبه بودند. البته وضعیت مدیریت کشور پیش از او ایدهآل نبود، زیرا در دهه نخست انقلاب بسیاری از مدیران کشور بدون آنکه درباره عملکرد آنها بررسی دقیق شود، پاکسازی شدند اما بههرحال جوانان انقلابی آن روزگار در اواسط دهه 80 به نیروهای باتجربهای تبدیل شده بودند که میتوانستند برای کشور مفید باشند و در دولت هفتم و هشتم نیز بهترین بازدهی بعد از انقلاب را داشتند اما دولت نهم، آنها را کنار زد و کشور را از بدنه کارشناسی و مدیریت تهی کرد. دولت آقای احمدینژاد حساب ذخیره ارزی کشور را نابود کرد.
وقتی دولت اصلاحات رفت، در حساب ذخیره ارزی بیش از 15 میلیارد دلار وجود داشت و دولتهای نهم و دهم با آن همه درآمد نفتی، نه تنها این حساب را بلکه خزانه ریالی را نیز با هزار میلیارد بدهی به دولت پس از خود تحویل دادند. با چنین عملکرد نابخردانهای قطعا نخ تسبیح مدیریت پاره شده است و اتصال آن بهراحتی انجام نمیشود.