جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: دوشنبه، 12 تير 1396     
حقایق ناگوار از شکنجه در یک مرکز توانبخشی

گفت‌وگوی خبرآنلاین با رها مختاری، مادر راستین و یکی از والدین پرونده شکنجه و کودک آزاری مرکز توانبخشی در مشهد را بخوانید؛  

آبان ماه سال گذشته به مشهد آمدم و یک ماه اول را صرف آن کردم که مراکز درمانی اوتیسم را بررسی کنم و در نهایت بعد از شروع درمان راستین در کلینیک گفتار درمانی با یک مهدکودکی آشنا شدم که مدیر این مهد یک فرزند ۷ ساله اوتیسم داشت. پسر او از طیف خارج شده بود و توانایی‌های نزدیک به یک کودک عادی را از خود در ارتباط و رفتار بدنی نشان می‌داد. این باعث حیرت من شده بود که این کودک را که به قول مادرش در طیف شدید اوتیسم قرار داشته در یک وضعیت ایده‌آل می‌دیدم. از اولین روزی که راستین را به این مرکز سپردم متوجه شدم که او بشدت ترسیده و مقاومت شدیدی برای نرفتن به آنجا می‌کند ولی همه آنها را به حساب این گذاشتم که او اضطراب جدایی دارد یا مقاومت‌های اوتیسمی است که در او خودنمایی می‌کند اما بعد از گذشت یک یا دو هفته متوجه شدم که بی‌قراری‌های راستین بیشتر شد و این آغاز شک‌های من بود.

پیشرفت‌هایی که بچه‌های این مرکز داشتند، بسیار غیرعادی بود. با توجه به اینکه مغز این کودکان نمی‌تواند پا به پای کودکان عادی مراحل رشد را طی کند. درست روز اولی که راستین را به آنجا بردم دیدم که راستین روی دوچرخه نشسته و روز دوم اسکیت می‌رود و روز سوم اسکوتر بازی می‌کند. تمام آن چیزهایی که باید مراحل درمان یک روزه‌ای را طی می‌کرد، همان روزهای اول انجام شد و این برای من حیرت انگیز بود که چطور کودک من که مشکل اعصاب مرکزی و مشکلات حرکتی دارد ظرف چند روز قادر به انجام این کارها شده است.

بعد از یک تا دو هفته متوجه بهم ریختگی زیاد، پرخاشگری، کابوس‌های شبانه و گریه‌های غیر عادی و مقاومت زیاد او شدم. یک روز راستین کنار من نشسته بود و من جویا شدم و از او پرسیدم «عمو سعیدی مرد خوبیه؟» نگاهی به من کرد و اسم او را تکرار می‌کرد و به خودش سیلی می‌زد. این برای من صحنه دردناکی بود. به محض دیدن این صحنه با آقای سعیدی تماس گرفتم و گفتم که آیا شما برای برخورد با اختلالات رفتاری از شیوه خشونت هم استفاده می‌کنید؟ او انکار کرد و من به او توضیح دادم که راستین در پاسخ به پرسش من چنین رفتاری را از خود نشان داده است و من مایل نیستم که دیگر به آنجا برود علیرغم اینکه کل مبلغ یک ماهه درمان را پرداخت کرده بودم.

 تا اینکه ماه آخر پسرم دچار لرزش بسیار شدید شد به حدی که به هیچ عنوان نمی‌توانست حرکت تعادلی را با دستش انجام دهد. مثلا آنقدر لرزش دستش زیاد شده بود که نمی‌توانست قاشق را به دهانش برساند. بعد از ماه سوم، یکی از پرسنل این مرکز که مربی مستقیم او بود و از این مرکز استعفا داد با خشم زیادی به من گزارش داد که پسرتان را به این مرکز نسپارید چون این مرکز نه تنها مجوز ندارد بلکه این آقا مدرک کاردرمانی و گفتار درمانی ندارد.

 بعد از۱۰ روز رفتارهای راستین شدید شد. محکم در دهانش می‌زد و خودش را توبیخ می‌کرد و به خودش می‌گفت «ساکت شو» یا دستمالی داخل داهنش می‌کرد و با دستمال دیگری راه بینی‌اش را می‌بست و سعی می‌کرد که نفس نکشد. تنبیه کردن خود قطعا خشونت بود اما مسدود کردن راه تنفس با دستمال شبیه به این بود که انگار تمرین خاصی با او انجام می‌شود به این خاطر که او روزی چندین بار هر کجا که دستمال پیدا می‌کند این کار را تکرار می‌کند.

با گذشت ۱۰ روز دوباره یکی از مربیان با من تماس گرفت و گفت که مسئله‌ای هست که می‌خواهم با شما در میان بگذارم. از او که جویا شدم به من گفت که کودکی به اسم شایراد در مرکز نگهداری می‌شود که پدر و مادرش پزشک هستند و این کودک تقریبا بی‌کلام است. چندین سال است که تحت درمان آقای سعیدی قرار دارد. یک روز که از سوی مربی مستقیمش تنبیه می‌شود او نمی‌تواند کودک را ساکت کند و به آقای سعیدی اطلاع می‌دهد و او برای ترساندن کودک بر می‌آید و کودک را با پایش فشار می‌دهد و زانوی کودک زیر پای آقای سعیدی می‌شکند. بعد از اینکه این اتفاق می‌افتد مربی مستقیم کودک به اتاق همکارش می‌رود و می‌گوید که من صدای پای شایراد را زیر پای آقای سعیدی شنیدم و قسم می‌خورم که روزی این موضوع را مادر و پدر کودک بگویم.

 یکی از این موارد این بود که می‌گفت یک روز خانواده‌ای به آقای سعیدی هنگام تحویل پسر ۲۸ ساله‌ای خود به اسم محمدجواد به مرکز می‌گوید که فرزندشان دیشب در مهمانی آنها را اذیت کرده، لطفا با او صحبت کنید. آقای سعیدی با برخورد خوبی محمدجواد را تحویل می‌گیرد و بعد از اینکه خانواده مرکز را ترک می‌کنند به طرز وحشیانه‌ای شروع به زدن این پسر می‌کند. مربی می‌گفت وقتی که آقای سعیدی سیر این پسر را زد، تمام شکم او از بالای سینه تا بالای ناف کبود شده بود. وقتی آقای سعیدی به خودش آمد و متوجه کبودی بدن این پسر شد، همکاران را فرستاد که پماد و دارو بگیرند که این کبودی‌ها را از بین ببرند که موفق نشدند. خانواده محمدجواد را تحویل می‌گیرد و به قول مربی این مرکز روز بعد این پسر با صورت اصلاح شده و تمیز به مرکز بر می‌گردد و این به معنی آن است که خانواده حتما کبودی‌های تن این پسر را مشاهده کرده‌اند اما کوچک‌ترین برخوردی با آقای سعیدی نمی‌کند و حتی بابت آرام کردن محمدجواد از او تشکر هم می‌کند. این موضوع آقای سعیدی را به شکنجه‌های جدید ترغیب می‌کند. به گفته این مربی، آخرین اقدامی که برای تنبیه این پسر انجام می‌دهد این بوده که دست‌های او را روی مبل می‌گذارد و روی دو زانو می‌نشاندش و خود روی گردن او می‌نشیند و مدت زمان زیادی یورتمه می‌رود. بعد از اینکه از روی گردن این پسر بلند می‌شود متوجه می‌شود که او دیگر نفس نمی‌کشد و مجبور به احیای او می‌شود.

 شروع به گزارش این ماجرا به نهاد مختلف از اورژانس اجتماعی تا بهزیستی، تعزیرات، اماکن، نظام پزشکی و هر جای دیگری که به ذهنم می‌رسید، کردم. یک نصف روز کامل از این شماره به شماره دیگر پاسکاری می‌شدم و آنها می‌گفتند که این موضوع به ما ارتباطی ندارد. آخرین تماسی که با نظام پزشکی داشتم و اعلام کردم که این مرکز کودک آزاری می‌کند با برخورد مأیوس کننده‌ای مواجه شدم.

در این مدت درمان‌های راستین پاسخگو برای او نبود و حتی او در برابر گفتار درمانی که در خانه انجام می‌شد روی خوش نشان نمی‌داد. پیگر شدم و سعی کردن که مربی دیگری برای راستین پیدا کنم و با خانمی آشنا شدم که این مسئولیت را پذیرفت. این خانم روز اولی که برای ارزیابی به خانه آمدند و فهمیدند که من راستین را به کلینیک آقای سعیدی می‌بردم اظهار تاسف کرد و گفت که آقای سعیدی همکار من بود و تجربه همکاری با او را در مرکزی به نام آوا دارم که تحت نظر سازمان بهزیستی است. رفتار او انقدر وحشیانه بود که من دچار حمله‌های عصبی می‌شدم و بعد تقاضا کردم که اتاق من را از او جدا کنند ولی هر از گاهی که به اتاق او می‌رفتم شاهد شکنجه‌هایی بودم. مثلا شایراد، همان پسری که پایش زیر پای آقای سعیدی شکسته بود در این مرکز نیز تحت نظر او بوده است. روزی وارد اتاق شدم و دیدم که با چوب معاینه آنقدر در دهان این پسر فشار می‌دهد که دهانش غرق خون شده و در حال خفه شدن است ولی آقای سعیدی با حالت ترسناکی سعی دارد این پسر را به واسطه چوب معاینه مورد تهدید قرار دهد. یا زمان دیگری وقتی وارد اتاق شدم، دیدم که دهان پسر پر از دستمال است و با دستمال دیگری بینی او را گرفته و این پسر در حال خفه شدن است و دست و پا می‌زند ولی این آقا همچنان به کار خودش ادامه می‌دهد.

وقتی این صحنه را بار دیگر از زبان او شنیدم خیلی به هم ریختم، چون اجرای زنده این صحنه را از طرف پسرم روزی چندین بار می‌دیدم. این خانم گفتند که یک شب که من و آقای سعیدی در کلینیک آوا تنها بودیم و من در اتاق خودم با یک کودک کار می‌کرد، به من پیامک زد. نوشته بود که به اتاقش بروم. وقتی به اتاق او رفتم دیدم که پسر ۱۷ ساله سی پی روی زمین افتاده و مرده است. بعد از تماس با اورژانس به خانواده این پسر اطلاع داده شد اما بعد از آن دیگر در جریان نحوه رضایت از این خانواده نبودم.

به دنبال افشاگری‌هایی که در شبکه‌های مجازی برای اطلاع رسانی به خانواده‌های اوتیسم انجام دادم، به اطلاعات جدیدی دست پیدا کردم و با خانم ترابی مدیر انجمن اوتیسم مشهد ارتباط برقرار کردم. او گفت که چند سال پیش تعدادی از خانواده‌ها به من اعلام کردند که شخصی به اسم آقای سعیدی مرکزی برای نگهداری از کودکان اوتیسم دارد که در آن کودکان را شکنجه می‌دهد. او از آنها خواسته تا شکایت خود را به صورت مکتوب به انجمن اوتیسم ارائه کنند با یک شکایت مکتوب همراه با اداره اماکن به سراغ آقای سعیدی می‌روند اما او که از این موضوع قبلا مطلع شده بوده به سرعت فضای مرکز را به دکور یک خانه تغییر می‌دهد. دقیقا همان فضایی که من نیز با آن روبه‌رو شدم. وقتی اداره اماکن به آن مرکز می‌رود آقای سعیدی اعلام می‌کند که اینجا اصلا مرکزی نبوده و دست انجمن را برای پیگیری می‌بندد. اماکن نهایتا اخطاری می‌دهد و آقای سعیدی مجبور به تخلیه و نقل مکان به مرکز جدیدی می‌شود. همین جایی که در آن اکنون مقیم است. خانم ترابی به من گفتند که با به جریان افتادن دوباره این موضوع، اعتراض مکتوب خانواده‌ها و پرونده اداره اماکن نیز می‌تواند کمک کننده باشد. بعد از به جریان افتادن و پیگیری‌های من درباره این موضوع بسیاری از شاهدان و کسانی که در جریان جنایات آقای سعیدی بودند، جا زدند.

ما به واسطه برقرار ارتباط با صدا و سیما و برنامه خبری ۲۰:۳۰ موفق شدیم که فشارهایی را به مسئولان وارد کنیم تا بهزیستی برای بررسی به این مرکز برود اما اتفاقی که افتاد این بود که آقای سعیدی که مدرک علوم تربینی کودکان استثنایی دارند با توصل به مدرک دکتر متین که دانشجوی دکتری کاردرمانی است، موفق شد که کار خود را قانونی هم بکند. یعنی این مرکز که تا پیش از این تابلو نداشت، حالا تابلویی هم بر سر در این مرکز نصب شده است و به هیچ کدام یک از گزارش‌هایی که مبنی بر کودک آزاری به نظام پزشکی داده‌ایم واکنشی نمی‌بینید. تا جایی که من از طریق انجمن کاردرمانی خراسان پیگیری کرده‌ام مجوز این کلینیک توابخشی فیزیوتراپی است. آن زمان که من با آقای سعیدی آشنا شدم تابلوی کلینیک توان افزا در راه پله نصب بود اما وقتی که به نظام پزشکی اعلام شد تابلویی که در راه پله بود و به صورت غیر قانونی فعالیت می‌کرد به عنوان کلینیک دکترای کاردرمانی در خیابان نصب شد. اما به دنبال شکایت‌های ما سرانجام این مرکز پلمب شد.

آقای سعیدی و آفاق دو متهم این پرونده بعد از چند ساعت بازداشت به قرار وثیقه آزاد شده‌اند و بعد از آن شخص سعیدی نیز از او به عنوان نشر اکاذیب شکایت کرده‌ است. آقای سعیدی در یک مرکز دیگر به نام مرکز جامع توانبخشی فرشتگان آسمانی مشغول به فعالیت است.




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: