جستجو

آرشيو

تماس با ما

درباره ما

صفحه نخست

 
تاريخ درج: سه شنبه، 23 آذر 1395     
طلبه بودم ولی خواننده شدم!

مجله مهر: همه ما در زندگی آرزوها و طرح‌ها و ایده‌هایی داریم که هیچ‌وقت شهامت عملی کردن آن‌ها را نداریم و آن‌قدر برای این آرزوهایمان هیچ کاری نمی‌کنیم که بعدها با دیدن افرادی که این آرزوها را محقق کرده‌اند حسرت می‌خوریم که کاش ما هم برای آرزوی دیروز و حسرت امروزمان دو قدم برمی‌داشتیم. «رادیومون» دغدغه دو جوان بود که تمام دارایی‌شان برای تولید یک پادکست را دو عدد رایانه قراضه، یک میکروفون ۱۲ هزارتومانی و دو تا آدم طنزپرداز که قلم و صدای خوبی داشتند، تشکیل داده بود. رادیومون یک پادکست اینترنتی طنز است که با دغدغه سبک زندگی طنز پنج سال پیش شروع به کار کرد و خیلی زود محبوب شد. «علی زکریایی» و «حسین توکلی» دو جوانی هستند که با کمترین امکان شروع به تولید پادکست اینترنتی با موضوع سبک زندگی می‌کنند و حالا بعد از پنج سال، این پادکست اینترنتی جمع‌وجور تبدیل به یک تیم ۱۲۰ نفره شده که علاوه بر اجرای برنامه برای رادیو، موشن گرافی، کار تصویر هم می‌کند و به قول آقای زکریایی حالا دیگر به یک رسانه تبدیل شده است.   
 
 رادیومون

رادیومون در سال ۹۰ متولد می‌شود. وقتی نویسنده‌های «دِلنگون» و «سدر و کافور» اتفاقی در پیچ و تاب وبلاگ‌هایی که آن روزها بازارشان حسابی گرم بوده، با هم آشنا می‌شوند و جالب اینکه در اول راه همین  نام وبلاگ‌هاست که آن‌ها را برای سرک کشیدن به نوشته‌های همدیگر قلقلک می‌دهد به گفته خودشان یک ماهی مخاطب خاموش بوده‌اند تا اینکه یکی از آن‌ها برای دیگری کامنت می‌گذارد و معلوم می‌شود هر دو برای بیشتر شدن دوستی مشتاق هستند.

آقای دلنگون؛ اقیانوسی از معارف به عمق یک وجب

«علی زکریایی» متولد ۶۲ در تهران است که دست روزگار او را به مشهد می‌کشاند. آقای زکریایی کلکسیون رشته‌های دانشگاهی و حرفه‌های مختلف نیمه‌کاره است؛ دقیقا همان تعریفی که در وبلاگش از خود نوشته است؛ اقیانوسی از معارف به عمق یک وجب. از تحصیل نیمه‌تمام در رشته‌های فقه و حقوق، نرم‌افزار کامپیوتر، مدیریت امور اداری و ادبیات عرب گرفته تا کار در شرکت نفت و روابط عمومی و تاکسی و ... در کارنامه نویسنده دلنگون دیده می‌شود. زکریایی درباره وبلاگش می‌گوید: «چند سالی طلبه بودم و دغدغه سبک زندگی داشتم و از طرفی از زبان طنز هم بهره‌مند بودم. برای همین یک وبلاگ زدم به اسم دلنگون.»  درباره همکاری مشترکشان و تولد پادکست اینترنتی هم می‌گوید: «اول با هم تصمیم گرفتیم که متن‌هایمان را با هم تجمیع کنیم؛ اما کم‌کم به این نتیجه رسیدیم که تأثیر صدا از متن بیشتر است و چون از سال ۷۹ کار رادیویی میکردم، وقتی صدای حسین را شنیدم و فهمیدم صدایش به‌خوبی قلمش است، بهانه خوبی برای شروع کار ما شد در رادیومون.» ازآنجایی‌که همه کارهای رادیو از صدابرداری و صداگذاری و تدوین و نویسندگی و .. با این دو نفر بوده نام رادیوشان هم می‌شود «رادیومون».
 رادیومون

آقای سدر و کافور؛ طنازی در خون من است!

«حسین توکلی» متولد سال ۱۳۷۰ در تهران است و در خانواده‌ای خوش‌سروزبان و حاضرجواب بزرگ شده تا حدی که به قول خودش باید در میهمانی‌ها با زره حاضر شد و به‌خوبی از عهده جواب دادن به خاله و دایی و خواهر و برادر برآمد، همین می‌شود بزرگ‌ترین دلیل طناز شدنش و شروع وبلاگ «سدر و کافور»:«هر چندوقت یک بار یک قصه‌ای در شبکه‌های مجازی باب می‌شود، آن موقع هم زمانی بود که وبلاگ مد بود و شاید اگر الان من ۲۰ سالم بود یک کانال تلگرامی طنز داشتم. ۱۹-۱۸ ساله بودم که وبلاگ سد و کافور را زدم. آن زمان هم کسی فکر نمی‌کرد من در این سن باشم و همه فکر می‌کردند من حداقل ۲۴ ساله باشم. حتی آقای زکریایی هم اوایل همین فکر را می‌کرد.» در دانشگاه مدیریت دولتی می‌خواند و تا فوق‌لیسانس آن را ادامه می‌دهد. کار پنج سال پیش شروع می‌شود. یکی از تهران و دیگری از مشهد پشت کامپیوترهای نه‌چندان پیشرفته خود می‌نشینند و با تلفن و اینترنت به هم وصل می‌شوند و در عرض سه چهار روز پادکستشان را بیرون می‌دهند. بزرگ‌ترین دغدغه‌شان سبک زندگی بوده و مانیفست‌شان کتاب مفاتیح الحیات آیت‌الله جوادی آملی.  «روال کار به این شکل بود که یک موضوع را از کتاب انتخاب می‌کردیم؛ مثلاً سفر یا بهداشت و برای آن متن طنز می‌نوشتیم و باهم اجرا می‌کردیم.»  
 رادیومون
اولین استودیوی خانگی رادیومون 

ضبط پادکست مشترک با فاصله هزار کیلومتری!

 آقای زکریایی درباره روند کار پرمشقت ضبط پادکست‌ می‌گوید:«ما اول متن را می‌نوشتیم و با هم چکش‌کاری می‌کردیم. میکروفون‌هایمان را راه می‌انداختیم و برای هماهنگی هم به هم زنگ می‌زدیم که صدای همدیگر را بشنویم و چون من تدوین می‌کردیم حسین فایل ضبط‌شده‌اش را برای من می‌فرستاد. اوایل هفتگی پخش می‌شد. بعد از مدتی ماهانه شد و سر من که کمی شلوغ شد به گاهانه تبدیل شد!» رادیو مون از همان اول پرمخاطب آغاز شد که بیشتر هم مخاطبان وبلاگ‌های آن‌ها بودند. آقای زکریایی می‌گوید آن‌قدر از یک جایی به بعد کارشان دیده می‌شود که کار قبلی خود را رها می‌کند و شش‌دانگ تمرکزش را به رادیومون می‌دهد. «کار ما خوب دیده شد و اساساً کار طنز همیشه جواب می‌دهد تا جایی که ششمین پادکست ما در جشنواره رسانه‌های دیجیتال اول شد. من ۲۳ تا شغل عوض کردم و هرکدام را به دلیلی رها کردم. آخرین بار هم مدیر روابط عمومی یک سایت پربازدید در مشهد بودم و درست روزی که استخدام شدم از آن بیرون زدم و به‌طورجدی دنبال کار صدا و به‌ویژه رادیومون را گرفتم.»
 

رادیومون
 اولین استودیوی خانگی رادیومون
 
بلند داد می‌زدم می‌خواهم خودکشی کنم

ضبط صدا در خانه و نداشتن استودیو اگرچه سخت بوده؛ اما خاطرات طنز زیادی برای هر دو  به یادگار گذاشته است. آقای توکلی یکی از آن‌ها را تعریف می‌کند: «من اوایل در خانه خیلی درباره کارم توضیح نمی‌دادم و منتظر بودم کار جا بیفتد بعد مفصلاً تعریف کنم. تا اینکه اولین مصاحبه من چهار پنج سال پیش چاپ شد و پدرم فهمید مثلاً وقتی من داخل اتاق می‌روم با خودم حرف می‌زنم، دیوانه نیستم. (با خنده) یک‌بار برنامه‌ای بود و من باید مونولوگی را داد می‌زدم. قصه درباره جوانی بود که بالای برج رفته و می‌خواهد خودکشی کند. من اصلاً آدمی نیستم که عصبانی بشوم و پشت تلفن داد بزنم. اما اینجا مرتب داد می‌زدم، علی می‌گفت نه نشد و من بلندتر داد می‌زدم و به مرحله‌ای رسیده بود که هم من واقعاً داشتم داد می‌زدم هم عصبانی شده بودم که این کار درنمی‌آید؛ تا اینکه مادرم با ترس در را باز کرد و من دوباره مجبور شدم داد بزنم. باز شانس آوردم کس دیگری در خانه نبود و من مجبور نبودم دوباره داد بزنم وگرنه حنجره‌ام به‌کلی نابود می‌شد. (با خنده)»
 رادیومون

حذف نویزهای صدا بیشترین انرژی را از ما می‌گرفت

کار کم‌کم جلو می‌رود و از سختی‌های اول راه کم می‌شود. عضو کوچک‌تر رادیومون درباره این سختی‌ها می‌گوید: «کامپیوتر هردوی ما قراضه بود  و موقع تدوین کلی از آقای زکریایی انرژی می‌گرفت که این نویزها را حذف کند. پادکست‌های اولیه را همین شکلی و دورادور کار کردیم. بعدی‌ها را به وقت‌هایی منوط کردیم که مثلاً من مشهد می‌روم و کنار هم ضبط می‌کردیم که یک مقدار کار حرفه‌ای‌تر باشد. از برنامه ده به بعد هم استودیویی شد و این اتفاقاً مقداری کار ما را خراب کرد! چون این کار ما را تنبل کرد و دیگر حاضر نبودیم به روال قبل کار کنیم و ضبط در استودیو هم به این هم بستگی داشت که امام رضا ما را بطلبد یا نه!»
 رادیومون


رادیومون و تیم ۱۲۶ نفره

چرخ رادیومون الان دارد با یک تیم ۱۲۶ نفری می‌چرخد و نویسنده، شاعر، تدوینگر، استودیو و خلاصه همه‌چیز برای یک پادکست حرفه‌ای رادیویی را در اختیار دارد. رادیومون الان پایگاهی شده برای کسانی که صدای خوبی دارند و دستشان به رادیو نمی‌رسد. آقای زکریایی می‌گوید یکی از کارهایی که الان انجام می‌دهد تدریس است. «من در چند بخش گویندگی، فن بیان و بالاخره ساخت پادکست کارگاه می‌گذارم و آموزش می‌دهم. شما تصور بکنید از آن پادکست دونفره با امکانات کم، رادیومون به جایی رسید که توانست با برنامه «بستنی داغ» روی آنتن برود و ۸۶ قسمت جلو برود و از آنجا با همین عوامل برنامه‌ای برای رادیو آشنا اجرا کنیم و همین بروبچه‌های رادیومون برنامه‌ای برای رادیمون روی آنتن بردند و الان خیلی از بچه‌های رادیومون مستقل شدند و برای رادیو و تلویزیون برنامه اجرا می‌کنند.»
دوست دارم رادیومونِ تهران را راه بیندازم

آقای توکلی حالا مشاور مدرسه است؛ اما هنوز دوست دارد کار رادیو را جدی از سر بگیرد. «سختی‌های کار برای ما زیاد بود و برای همین با آرزوهایی که برای رادیومون داشتیم، فاصله گرفتیم. من بعد از فارغ‌التحصیلی  به‌عنوان معلم رادیو  وارد مدرسه شدم و با بچه‌ها به‌صورت فوق‌برنامه رادیو کار می‌کردم و بعدها به‌عنوان مشاور انتخاب شدم. هنوز دوست دارم کار رادیویی بکنم و دنبال فرصتی هستم که دوباره فعالیت در آن را به‌صورت جدی دنبال کنم. البته مسافت و دوری از آقای زکریایی هم در پیش نیامدن این فرصت مقصر است. اما حتماً دنبال فرصتی هستم که شعبه تهران رادیومون را راه بیندازم.»
جیبوتی کجایی؟ دقیقا کجایی؟!
آقای زکریایی از تواشیح گرفته تا قرائت قرآن و خوانندگی به‌خصوص کاورخوانی را در کارنامه خود دارد؛ اما شاید فقط «جیبوتی کجایی؟» برای شما آشنا باشد. «ما قبل از جیبوتی هم ۲۶ تا آهنگ کاور به‌صورت رسمی بیرون داده بودیم؛ اما جیبوتی خیلی سروصدا کرد و آن‌هم به  خاطر فضای کشور بود که به‌صورت طبیعی از عربستان نفرت وجود دارد و حالا کشوری که به‌زور باید در نقشه آن را پیدا کنیم هم سروکله‌اش پیدا می‌شود. داستان از جایی شروع شد که من یکی از ترانه‌های آقای احسان پور درباره عربستان را خودم ریتمیک خواندم و این پخش شد. یکی از دوستان مشترک ما این آهنگ را به دست رضا می‌رساند و او هم با من ارتباط گرفت و گفت حالا که می‌خواهی کار کنی، درست‌ودرمان کار کن و به من پیشنهاد داد که بیا برای جیبوتی کار کنیم. اول هم قرار شد یک نمایشنامه بنویسیم تا اینکه یک پیغام مکتوب برای من آمد جیبوتی کجایی؟ دقیقاً کجایی؟ و من گفتم که چقدر خوب دیده آهنگ چاوشی را و همین باعث شد کار ترانه‌سرایی و خوانندگی آن را استارت بزنیم و خب با استقبال هم روبه‌رو شود.»




درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: